خانواده سالم و خانواده ناسالم
خانواده سالم و خانواده ناسالم : بسیاری از کسانیکه سرپرست یا عضوخانواده آشفته و ناسالمی هستند، نظرکاملا متفاوتی درباره خانوادهشان دارند. آنها فکر می کنند خانوادهای طبیعی، خوب و کارامد دارند.
براستی وقتی واِژه طبیعی (یا هنجار ومعمولی) بکاربرده میشود و برای مثال گفته میشود: «خانواده ی طبیعی» منظورچیست؟ آیاطبیعی بودن به معنای سالم بودن است؟
اغلب از روی عادت «طبیعی بودن» برای توصیف وضعیتهایی که عمومیت دارند و همگانی هستند ، بکار برده میشود.
برای مثال: درجامعه ای که خانوادهها از تنبیه بدنی برای کنترل رفتار اعضاء خود استفاده میکنند، کتک زدن عملی طبیعی است چرا که درخانواده آن جامعه، تنبیه بدنی عمومی و همگانی است، همچنین در جوامعی که خانوادهها به دختران خود اجازه تحصیل نمیدهند، بیسواد نگاه داشتن دختران از نظر مردم ان جامعه عملی طبیعی است.
اینها خانوادههای خود را «خانوادههای طبیعی» میانگارند. ولی آیا این خانواده ها، «خانواده های سالمی» هستند؟
همینطور استفاده از واژههای خوب و کارامد برای توصیف خانوادههایی که به نظرسرپرست واعضاء آنها وظایف خود را نیز انجام میدهند، نمیتواند به معنی سالم بودن آن خانوادهها باشد.
وقتی میگوییم خانواده خوب و کارایی داریم اغلب منظور این است که: ما همیشه جایی برای خوابیدن، سقفی روی سر و غذایی برای خوردن داشتهایم، مدرسه رفته یا میرویم و در فرصتهای خاصی در کنار والدین خود بودهایم. بدون شک، وجود چنین شرایطی در خانواده ضروری است؛ اما برای یک خانواده سالم این شرایط کافی نیست. خانواده سالم نیازهایی فراتر ازمسکن، غذا، مدرسه و امنیت جسمی و جنسی اعضاء خود را براورده میسازد. اعضاء خانواده بخصوص کودکان به نوازش، اغوش گرفتن، شنیده شدن و مورد توجه قرارگرفتن نیز نیاز دارند.
ما احساسهایی داریم که لازم است به آنها اجازه داده شود تا ابراز شده و پذیرفته شوند، چیزهایی را از دست داده و میدهیم که نیاز داریم برای آنها سوگواری کنیم ما به صداقت نیازداریم تا بتوانیم خود حقیقی مان را آشکارکنیم و خلاقانه زندگی معنوی داشته باشیم.
بنابراین واژههای (طبیعی وخوب) که از روی عادت استفاده میشوند، نمیتوانند بیانگر سلامت خانواده باشند. از این رو مناسب تراست برای توصیف خانواده از واژههای «سالم یا ناسالم» استفاده کنیم.
خانواده ناسالم:
خانواده ناسالم آن خانوادهای نیست که اشکارا غیرطبیعی، بد و ناکارامد باشد. بلکه برعکس، خانوادههای ناسالم اغلب طبیعی و خوب به نظر میرسند. این خانوادهها درظاهر خود را خوب جلوه میدهند. آنها برای تظاهر، دروغ و فریب کاری که از آن باعنوان «زرنگی» یاد میکنند بیشتر ازصداقت، ارزش قایل میشوند. بددهنی، پرخاشگری، تنبیه وسرزنش در این خانوادهها عادی است. آنها به داشتن و بدست آوردن و بطورکلی به جذب و تصاحب بی قید و شرط هرآنچه در دنیای بیرون از خود فرد است بیشتر از بودن و همانی که در واقع هستند اهمیت میدهند. فرزندان و اعضاء چنین خانوادههایی به لحاظ جسمی به شکل بزرگسالانی در میآیند که فقط، نقش آدم بزرگ را بازی میکنند، بدون اینکه از درون رشد کرده و بزرگ شده باشند.
بنابراین آنها «کودکان بزرگسال« و به عبارتی «هم وابسته» می شوند . یعنی کسانیکه از درون احساس خلاء و پوچی میکنند و به سختی در تلاشند این خلاء را به طریقی ناسالم پر کنند.
معمولا در خانوادههای ناسالم که والدین و سرپرست خانواده خود، کودکان بزرگسال خانوادههای ناسالم هستند، قوانین تقریبا پنهان و ناگفتهای به اجرا در میآیند که بیشتر در خدمت براورده ساختن نیازهای ارضاء نشده والدین است تا فرزندان انها.
برخی از شایعترین قوانین فوق عبارتند از:
- احساسات خود را نباید ابراز کنید . بروز احساساتی ازقبیل شادی وشعف،آرامش، رنج، نشاط ولذت، حسادت، غرور، ترس، شهامت، عشق و تنفر در این خانوادهها ممنوع است. تنها احساساتی که در خانواده ناسالم اجازه بروز دارند غم وعصبانیت یا پرخاشگری است.
- مطابق گفتههای ما (والدین یا سرپرست خانواده) رفتارکنید نه مطابق رفتار ما . به عبارتی با این قانون چنین پیامی به اعضاء خانواده داده میشود: اگر ما دروغ می گوییم شما نگویید .دروغ خوب نیست!
- باید کامل و بی عیب و نقص بود . در خانواده ی ناسالم کمال،دست یافتنی است و اشتباه نابخشودنی. بنابراین کودکان برای جلب حمایت، دریافت توجه و تایید، درحدکمال تلاش می کنند ، تلاشی که برای انها جز رنج ، نا امیدی و شکست چیزی به همراه ندارند . درنتیجه با هر اشتباه وشکستی سراسر وجود آنها را احساس گناه و بیارزشی فرا میگیرد.
- خودخواه نباشد: یعنی خودت نباش، خودی باش که ما و دیگران میخواهیم آن وقت ما شما را به عشق مشروط و تایید خود، پاداش میدهیم. به عبارتی دیگر خانواده ناسالم با قانون خودخواه نباش، به اعضاءخانواده یاد میدهد که نیازهایشان را بطور مستقیم و درخواست صادقانه مطرح نکنند؛ بلکه بطور غیرمستقیم و با مراقبت کردن از دیگران و براوردن نیازهای انها، به نیازهای خود پاسخ دهند . عجیب اینکه چنین افرادی در بزرگسالی قادر به بخشیدن نیستند و واقعا خودخواه خواهند شد.
- باید به قوانین خانواده وفاداربود و درباره مشکلات خانواده هرگز با کسی گفتگو نکرد. این نوعی انکار است که خانواده ناسالم ان را بکار میبرد تا اعضاء با حقایق مربوط به فقدان صمیمیت وشادی در خانواده مواجه نشوند و خانواده ناسالم بتواند به اصطلاح بطور «طبیعی» به بقاء خود ادامه دهد.
قوانین دیگری هم وجود دارد از قبیل، همیشه خودت را خوب جلوه بده، حق با ماست و دیگران همیشه اشتباه میکنند، زیادی سوال نکن و …
نتیجه: رشدکردن و بزرگ شدن در خانواده ناسالم تقریباسه نوع احساس را در ما پایدار میسازد: ترس، خجالت ونا امنی. حتی پس از تشکیل خانواده جدید ، ما این احساسها را با خود خواهیم داشت. چرا که تنها احساسهایی هستند که ما یاد گرفتهایم. چنین وضعیتی بستر پیدایش انواع مشکلات و اختلالات رفتاری، روانی وروحی را فراهم خواهدساخت.
خانواده سالم
خانواده سالم خانوادهای است که بطور بنیادین ازسلامت و آرامش روانی و معنوی هریک از اعضاء خانواده حمایت میکند.
- درخانواده سالم فضای مقتدرانهای وجود دارد اما این اقتدار انعطاف پذیر نیز هست بدین معنی که قبل از اینکه تصمیمی گرفته شود که برتمامی اعضاء خانواده تاثیر گذارباشد نظر دیگران شنیده میشود و هر عضو احساس خود را که بر تصمیم گیری تاثیر گذاراست بیان میکند.
- درخانواده سالم برای هر عضو خانواده فرصت مناسبی وجود دارد که بتواند با دیگران دورهم جمع شوند و زمانی را با یکدیگر سپری کنند. اعضاء خانواده با مشارکت در این لحظهها، احساس می کنند عضو خاص و پذیرفته شده خانواده هستند. البته فقط باهم بودن آن زمان نیست بلکه والدین وفرزندان در آن لحظهها به تبادل فکرها، احساسها وعقاید خود میپردازند.
- در چنین خانوادههایی به فعالیت های تفریحی شادی بخش، بازی وسرگرمی، به اندازه فعالیتهای مسئولانه ای از قبیل امور روزمره خانه داری، وظایف خانوادگی، کارهای مدرسه و مشاغل خارج از خانه، اهمیت و ارزش داده میشود.
- خانواده سالم احساسات یکدیگر را میپذیرند و نه تنها اجازه میدهند که این احساسها ابراز شوند بلکه یکدیگر را تشویق میکنند تا افزون بر بروز احساسها، نشان داده شوند. بروز این احساسها فقط محدود به کلام و صحبت کردن درباره آنها نیست. بلکه خانواده، پذیرای احساسهایی مانند گریه کردن، در آغوش گرفتن یاحتی فریاد اعتراض سردادن نیز هست.
- درخانواده سالم احساسات رنج آور ازقبیل خشم، غم، تنفرو …برای مدت طولانی دوام نمی یابند. اگرچه اعضاء خانواده تشویق میشوند که احساسات درجهت کارکردن برروی احساسهای مزبور و رهایی از آنهاست. این بدین معنی است که انها برای مثال ضمن اینکه میآموزند خشم خود را به شکل مناسب ابراز نمایند ، بخشیدن را هم یاد میگیرند.
- در خانوادههای سالم برای براوردن نیازهایی از قبیل مورد تایید واقع شدن، جلب توجه و محبت، صمیمیت و … از امکانات مادی استفاده نمیشود، از طرفی کمبود امکانات مادی مانع جدی برای براوردن نیازهای معنوی نیز محسوب نمیشود.
- افراد در خانواده سالم به شکل اشکار و صادقانهای با یکدیگر در ارتباط هستند، دروغ و پنهان کاری در روابط آنها جایی ندارد، فرزندان، یا اعضاء خانواده یاد میگیرند که حقیقت را بگویند، بدون توجه به اینکه راستگویی تا چه اندازه ممکن است برای آنها دردناک و دردسر آفرین باشد.
- معمولا درخانوادهها موارد حساسیت برانگیزی وجود دارد که حرف زدن درباره آنها بسیار مهم است. در خانوادههای سالم با اعضاء، به روشنی در این خصوص صحبت میشود حتی اگر مطرح کردن انها برایشان دشوار باشد. مواردی ازقبیل: وضعیت مالی خانواده، بی کاری و از دست دادن شغل، سوابق جزایی، خاطرات لطیف و شیرین، مسایل جنسی، وجود بیماری مزمن، مرگ یا نقص عضو اطرافیان و …
- خانواده سالم خود را به مانند گروهی از افراد میبیند که لازم است اعضاء آن برای زندگی و رشدی موثر و مفید همانند مجموعهای واحد با یکدیگر همکاری کنند.
- درخانواده سالم به هریک از اعضاء امکان رشد و بالندگی داده میشود بنابراین تا حد امکان شرایط مادی و وسایل رفاهی هر عضو خانواده در فضایی ازتشویق، حمایت، عشق و محبت که لازمه رشد موفقیت هستند فراهم میشود و جالب اینکه اعضاء خانواده این «تاحدامکان» را درک میکنند و بیش از توان مالی خانواده انتظاری ندارند.
نتیجه: اگر بعداز مطالعه این مطالب در بکارگیری واژههای طبیعی، خوب و کارامد برای توصیف خانوادهتان دچار تردید شدهاید نگران نباشید. به سرزنش و انتقاد از خانواده ناسالم نیازی نیست اگر تمایل دارید خانواده خود را به منظور کمک به آنها تغییر دهید ، لازم است بدانید شما فقط و فقط با ایجاد تغییر در خود، میتوانید امکان تغییر خانواده خویش را فراهم آورید.
نویسنده: دکتر حسام الدین معصومیان مدرس دوره مددیاری اعتیاد و خانواده