هم وابستگی چیست؟
هم وابستگی چیست؟
هم وابستگی رفتاری، عارضه ای اکتسابی یا یادگرفتنی است که ممکن است از یک نسل به نسل بعدی منتقل شود. هم وابستگی نوعی از اعتیاد است که در افرادی که برای خود ارزش و اهمیت چندانی قایل نیستند ایجاد می شود و باعث می گردد تا فرد نتواند زندگی سالم، برابر با دیگری و رابطه ای رضایت بخش داشته باشد. به این عارضه ” اعتیاد رابطه” نیز می گویند چون کسانی گرفتار این نوع از اعتیاد می شوند که روابطی برقرار می کنند یا به رابطه ای ادامه می دهند که حالت یک طرفه دارد و از لحاظ احساسی مخرب بوده یا با سوء استفاده همراه است.
هم وابسته کیست؟
هموابسته کسی است که اجازه دهد رفتار فرد دیگری بر او اثر گذارد و برای کنترل رفتار طرف مقابل خود دچار رنج و عذاب گردد.
مراحل هم وابستگی:
- آزمایشگری یا تجربه
- مرحله اولیه
- مرحله میانی
- مرحله مزمن
- مرحله پایانی
۱- از خود بیگانگی
- یاد گرفته است تا از احساسات درونی خود بی خبر باشد تا بتواند برای حفاظت هر چه بهتر خود، هیچ احساسی نداشته باشد.
- نداشتن اعتماد به نفس، قاطعیت و اقتدار به علت ارزش قایل نشدن به خود و نداشتن عزت نفس.
- بی خبر بودن از نیازها و خواست های خود و تشخیص ندادن منافع خود به علت متمرکز کردن توجه خود روی دیگران.
- ناتوان بودن یا تمایل نداشتن به اعتراف به اینکه بزرگ شدن در خانواده معتاد یا از هم گسیخته، تاثیرات بد و ناگواری روی آن ها گذاشته است.
- به هیچ وجه یاد نگرفته است که چگونه از زندگی لذت ببرد و هر زمان که شادی و لذت را تجربه می کند، احساس گناه به او دست می دهد و همیشه بر این باور است که عمر خوشی ها کوتاه است و دوامی ندارند.
۲- انکار
- مشکلات را نادیده می گیرند یا وانمود می کنند که مشکلی ندارند.
- مشکلات را کوچک جلوه می دهند و چنین وانمود می کنند که اوضاع آنقدرها هم بد نیست و اینکه بدون نیاز به کمک دیگران می توانند مشکلاتشان را حل کنند.
- برای روبرو نشدن با واقعیت های زندگی به مصرف مواد یا اعتیادهای رفتاری متوسل می شوند.
- به خودشان دروغ می گویند و دروغ های دیگران را باور می کنند و ترجیح می دهند که در دنیای توهم و رویا زندگی کنند.
۳- وسواس
- وقت و زندگی خود را با فکر کردن درباره دیگران می گذرانند و نمی خواهند با واقعیت های زندگی خود روبرو شوند.
- از مردم یا روابطی که با دیگران دارند همانند نوعی اعتیاد، برای فرار از مشکلات خود استفاده می کنند.
- بیش از حد به دیگران کمک می کنند حتی اگر کمک ها ی آن ها تاثیر بدی بر زندگی خودشان و دیگران گذاشته باشد.
۴- سرکوب احساسات
- در دوران کودکی هر گونه احساس، به ویژه خشم را در درون خود سرکوب کرده اند.
- قادر به تشخیص احساسات خود نیستند و نمی توانند احساسات خود را به طور سالم نشان دهند.
- می ترسند و آزرده خاطر هستند، اما این احساسات خود را بروز نمی دهند چون از کودکی یادگرفته اند که خود را خوب جلوه دهند و هیچ شکوه و شکایتی نکنند.
۵- مراقبت از دیگران
- فکر و احساس می کنند که مسئول احساسات، اقدامات، گزینه ها ، خواسته ها ، رفاه و آسایش دیگران و در نهایت سرنوشت دیگران هستند.
- خود را ناگزیر و ناچار می بیند که به کسانی که گرفتارند و مشکل دارند کمک کند و حتی در مواقعی که کسی از آن ها کمک نخواسته است بازهم به آن ها نصحیت و راهنمایی می کنند و سعی می کنند تا مشکلات آن ها برطرف کنند و موجبات آرامش فکری و روانی آن ها را فراهم کنند.
- در مواقعی که دیگران پیشنهاد کمک آن ها رد می کنند و از آن ها به خاطر
- کمک هایی که کرده است قدردانی نمی کنند، عصبانی می شوند.
- با خدمت و کمک کردن به دیگران احساس امنیت می کنند.
- وقتی دیگران به آن ها کمک می کنند احساس گناه و عدم امنیت به آن ها دست می دهد.
- توجه افراد هم وابسته، به انسان های نیازمند مثل معتادان یا کسانی که بیمار هستند، جلب می شود.
۶- کنترل کردن
- احساس می کنند که مورد ظلم دیگران واقع شده یا توسط دیگران کنترل می شوند چون به جای اینکه به کارها و وظایف خود به بپردازند، همه وقت و انرژی خود را صرف انجام دادن کارهای دیگران می کنند.
- تحت پوشش تلاش برای کمک کردن به دیگران برای حل مشکلاتشان، سعی می کنند تا در زندگی آن ها دخالت و آن ها کنترل کنند.
۷- بی اعتمادی
- به خودشان اعتماد ندارند
- به احساسات خودشان اعتماد ندارند
- به تصمیمات خودشان اعتماد ندارند
- به افراد دیگر اعتماد ندارند
- به خداوند ایمان و اعتماد ندارد
- احساس می کنند که خداوند آن ها را به حال خود رها کرده و تنها گذاشته است.
۸- خشم
- در کودکی از ابراز خشم خجالت کشیده است.
- احساس ترس، رنجش و خشم می کند اما این احساسات خود را سرکوب و پنهان می کند.
- به علت ترس از تنها ماندن و طرد شدن از سوی دیگران، خشم خود را سرکوب و پنهان می کند.
۹- تحت تاثیر عوامل خارجی
- خود را تغییر می دهند تا آنطور که دیگران می خواهند باشند.
- نمی توانند خود را از زندگی و گرفتارهای دیگران دور نگه دارند و به همین علت خود را درگیر مشکلات دیگران می کنند.
- شناخت و درک درستی از هویت و اهداف خود ندارند و همیشه تحت تاثیر گفته ها و رفتار دیگران قرار دارند و همان کارها و رفتارهایی را که دیگران از او می خواهند انجام می دهند.
۱۰- روابط ناهنجار
- روابط آن ها با دیگران یک طرفه است و در نتیجه ناسالم و عاری از عشق و علاقه متقابل می باشد.
- افراد هم وابسته حتی برخی از اصول اولیه روابط عاطفی و صمیمی را نمی شناسند چون به روابط خود با دیگران به عنوان ابزاری برای به دست آوردن احساس بهتر در باره خودشان نگاه می کنند.
- بیشتر مواقع در روابط خود با دیگران دچار مشکل می شوند و روابط آن ها با دیگران اغلب با درگیری و مشاجره همراه است.
۱۱- حد و مرزهای ضعیف
- نمی توانند برای روابط خود با دیگران حد و مرزی تعیین کنند چون از خواسته ها و نیازهای خود به درستی اطلاع ندارند و همه فکر و ذکرشان این است که دیگران از او چه انتظاری دارند.
- فرد هم وابسته نمی داند که به عنوان یک انسان بالغ حق دارد که برای چگونگی رفتار و برخورد دیگران با خود، حد و مرزی تعیین کنند تا دیگران بدانند که وی تا چه حد حاضر است رفتارهای ناخوشایند آن ها را تحمل کند.
- برای مدتی طولانی رفتار نا خوشایند و همراه با سوء استفاده دیگران را تحمل می کنند تا اینکه از کوره در می روند و ناگهان رفتار و واکنشی بسیار شدید نشان می دهند و از خشم منفجر می شوند.
۱۲- مشکلات جنسی
- در برابر نیازهای جنسی طرف مقابل خود تسلیم می شود و برای حفظ روابط جنسی خود تلاش می کند.
- تمایل به داشتن رابطه جنسی با طرف مقابل خود را از دست می دهد اما برای راضی کردن او، به روابط خود ادامه می دهد.
- در مواقعی که عصبانی و رنجیده خاطر هستند، رابطه جنسی برقرار می کنند.
- رابطه جنسی را تا حد یک رابطه کاملاً فیزیکی و پیش پا افتاده پائین می آورند چون فکر می کنند که طرف مقابل آن ها به داشتن این رابطه نیاز دارد و آن ها باید به خواست طرف مقابل خود تن در دهند.
۱۳- ارتباطات ضعیف
- با صراحت و بطور مستقیم آنچه را که می خواهند بیان نمی کنند و به جای اینکه راحت حرف خود را بزنند با گوشه و کنایه نشان می دهند که چه می خواهند و امیدوارند که دیگران متوجه ایما و اشاره های وی بشوند و درخواست آن ها را برآورده کنند. این نوع برخورد در واقع ابزاری برای تحت تاثیر قرار دادن دیگران است.
- نمی توانند به مردم نه بگویند. از این خصلت افراد هم وابسته به عنوان ” بیماری خشنود کردن دیگران” یاد می کنند.
الگوها و مشخصات هم وابستگیاین الگو ها به عنوان ابزاری برای کمک به ارزیابی شخصی ارائه می شوند و می توانند به ویژه برای تازه واردان مفید واقع شوند:
الگوهای انکاری:
- من برای شناسایی آن چه که احساس میکنم مشکل دارم.
- من چگونگی واقعی احساساتم را دستکم گرفته، تغییر میدهم یا انکار میکنم.
- من خودم را فردی کاملاً متواضع وغیرخودخواه میبینم، که زندگی خود را وقف دیگران کرده است.
- من نسبت به احساسات و نیازهای دیگران احساس همدلی ندارم.
- من با ویژگیهای منفی خودم دیگران را برچسب میزنم.
- من میتوانم بدون کمک گرفتن از دیگران از خودم مراقبت کنم.
- من دردهایم را با ماسکهای گوناگون مانند خشم، شوخ طبعی و یا انزوا میپوشانم.
- من منفیگرایی و خشم خود با روشهای غیرمستقیم و منفعلانه ابراز میکنم.
- من در دسترس نبودن کسانی که جذبشان شدهام را تشخیص نمیدهم.
الگوهای عزت نفس پایین:
- من در تصمیم گیری مشکل دارم
- من افکار، رفتار و گفتار خودم را به شدت قضاوت می¬کنم؛ که به اندازه کافی خوب نیستند.
- من از اینکه به رسمیت شناخته شوم، و نیز از دریافت تحسین و هدیه دستپاچه و خجالت زده می¬شوم.
- من از این که دیگران افکار، احساسات و رفتارمن را تأیید کنند، برایم مهم¬تر از نظر خودم است.
- من خودم را فردی دوستداشتنی و باارزش نمیبینم.
- من دائما به دنبال این هستم که آن گونه که شایستگی اش را دارم به رسمیت شناخته شوم.
- پذیرش اشتباهاتم برای من مشکل است.
- من نیاز دارم که در چشم دیگران مُحِق و خوب جلوه کنم و برای این منظور حتی دروغ هم میگویم.
- من توانایی آن را ندارم که از دیگران بخواهم که نیازها و خواستههای من را در نظر بگیرند.
- من خودم را بالاتر از دیگران میدانم.
- من برای این که احساس امنیت بکنم به دیگران چشم می¬دوزم.
- من برای شروع کردن کارها، اتمام به موقع و تکمیل آن مشکل دارم.
- تنظیم اولویتها و مرزهای سالم برای من مشکل است.
الگوهای سازشی:
- من شدیدا وفادار هستم و برای مدتهای طولانی در وضعیتهایی که برایم نامناسب است باقی می¬مانم.
- من برای جلوگیری از خشم دیگران و طرد شدن از سوی آن ها بر سر ارزشها و تمامیت خودم سازش می¬کنم.
- برای انجام دادن خواست دیگران از علایق خودم صرف نظر میکنم.
- من شدیدا نسبت به احساسات دیگران حساس هستم و احساسات آن ها را دریافت میکنم.
- من هنگامی که عقاید، افکار و احساساتم با دیگران متفاوت باشد، میترسم آن ها را بیان کنم.
- من هنگامی که به عشق نیاز دارم، توجه جنسی را میپذیرم.
- من بدون این که پیامدهای آن را در نظر بگیرم تصمیمگیری میکنم.
- من برای این که تأیید دیگران را به دست آورم و یا برای اجتناب از تغییر، حقیقت خود را انکار میکنم.
الگوهای کنترلی:
- من باور دارم که اکثر مردم نمیتوانند از خودشان مراقبت کنند.
- من تلاش میکنم که دیگران را متقاعد کنم که چگونه فکر کنند، چگونه احساس کنند و چگونه رفتار کنند.
- من آزادانه و بدون این که از من خواسته شود دیگران را نصیحت و راهنمایی میکنم.
- هنگامی که دیگران کمکم را نمیپذیرند و یا نصیحت من را رد میکنند دچار رنجش میشوم.
- من در هدیه دادن و لطف کردن به کسانی که میخواهم بر آن ها تأثیر بگذارم افراط مینم.
- من از جاذبه جنسی برای به دست آوردن تایید و پذیرش استفاده میکنم.
- من برای این که با دیگران ارتباط داشته باشم، باید به من نیاز داشته باشند.
- من انتظار دارم که دیگران نیازهای من را برآورده کنند.
- من برای این که دیگران را متقاعد کنم که مهربان و دلسوز هستم، از جاذبه و گیرایی یا کاریزما استفاده می¬کنم.
- من برای بهرهکشی از دیگران از سرزنش کردن و شرمنده کردن آن ها استفاده میکنم.
- من همکاری، مصالحه یا مذاکره کردن را رد می کنم.
- من برای تغییر نتایج از بیتفاوتی، درماندگی، قدرت و نفوذ و یا خشم استفاده میکنم.
- من برای کنترل رفتار دیگران از اصطلاحات بهبودی استفاده میکنم.
- من برای این که به نتایج دلخواهم برسم تظاهر میکنم که با دیگران موافق هستم.
• الگوهای دوریگزینی
- من رفتارم به گونهای است که دیگران را ترغیب می¬کنم که مرا طرد کنند، شرمنده کنند و یا با خشم با من برخورد کنند.
- من به شدت افکار، رفتار و گفتار دیگران را مورد قضاوت قرار میدهم.
- من برای نگاه داشتن و حفظ فاصله با دیگران از صمیمت عاطفی، جسمی و یا جنسی دوری میکنم.
- من اجازه میدهم که اعتیادم به اشخاص، اماکن و چیزها مانع از ایجاد روابط صمیمی شود.
- من برای پرهیز از کشمکش و رویارویی با دیگران از بیان غیر مستقیم و بهانه جویی استفاده میکنم.
- من با خودداری از استفاده از تمام ابزارهای برنامه، ظرفیت خود برای داشتن روابط سالم را کاهش می-دهم.
- من برای این که از احساس آسیب پذیری اجتناب کنم، احساسات و نیازهای خود را سرکوب میکنم.
- من دیگران را به سمت خودم جذب میکنم، اما هنگامی که نزدیک شدند آن ها را از خودم دور میکنم.
- من برای خودداری ازاین که تسلیم یک نیروی برتر از خودم شوم، اراده شخصی خود را رها نمیکنم.
- من اعتقاد دارم که بروز عواطف نشانه ضعف است.
- من از ابراز تشکر و قدردانی خودداری میکنم.
نویسنده: مصطفی مردانی، دانشجوی دکترای مددکاری اجتماعی