اعتیاد پاشنه آشیل سینما
وقتی به سینما و اعتیاد فکر میکنید یاد چه آثاری میافتید؟ «گوزنها» احتمالا معروفترین فیلم تاریخ سینماست که اعتیاد و وابستگی به مواد مخدر را به تصویر میکشد؛ ولی بعد از انقلاب تغییر الگوهای مصرف چه تاثیری بر سینمای ما گذاشته است؟
اعتیاد، پاشنه آشیل سینما
نگین باقری: در سالهای پس از انقلاب فیلمهای متعددی با این موضوع ساخته شده و حالا یک جورهایی میشود گفت اعتیاد پاشنه آشیل سینما است. در اکثر آثار ساخته شده بازی کردن در نقش بیمار وابسته به مواد مخدر، برای بازیگران حتما جایزه، سیمرغ، نامزدی و دیگر نهایتا تقدیرنامهای به ارمغان آورده است؛ اما این بازنماییهای اغراقشده از اعتیاد در سینما تا چه اندازه به تصویر روزمره این مسئله اجتماعی نزدیک هستند؟
تیغ و ابریشم؛ قاچاق مواد
اوایل انقلاب زاویه نگاه فیلمسازان بیشتر محدود به موضوع قاچاق مواد مخدر بود و هنوز اعتیاد کمتر در مرکز مسائل اجتماعی معرفی میشد. نمونه؟ تیغ و ابریشم اثر مسعود کیمیایی (۱۳۶۶) . موضوع فیلم اگرچه به کارتلهای قاچاق مواد مخدر مربوط میشود اما در حاشیه آن فریماه فرجامی نقش زن معتادی را بازی میکند که در خدمت گروهی قاچاقچی قرار گرفته و در بازداشگاه مجبور به ترک اعتیاد خود هم شده است. در هر صورت آنچه این فیلم را در تاریخ آثار سینمایی مرتبط با اعتیاد ارزشمند کرده، نمایش چرخش ماده مواد مخدر غالب کشور از تریاک به سمت هروئین است.
شروع طوفانی با خونبازی و سنتوری
در دهه ۸۰ موضوع اعتیاد رسما به صورت بیسابقهای وارد سینمای کشور شد. در راس این آثار دو فیلم خون بازی و سنتوری قرار داشتند که هر دو سال ۱۳۸۵ ساخته شدند. «خون بازی» نمایشی از سرکشیهای دختری جوان در مسیر ترک اعتیاد است و از قضا ویژگی متمایز آن همین بود که توانست زاویه نگاه خودش را بر اعتیاد زنان متمرکز کند. ماجرا داستان دختری است که دور از نامزد خود زندگی میکند و میخواهد همزمان با بازگشت او اعتیادش را کنار بگذارد. شکل فیلم برداری آن اضطراب و ترس را از تصمیمهای هرلحظه پیش بینینشده «سارا» به تماشاگر انتقال میدهد. «خونبازی» را رخشان بنیاعتماد کارگردانی کرده است و بازی باران کوثری را نمی شود در آن فراموش کرد. او خودش در مصاحبهای تعریف کرده بود که مادرش (کارگردان فیلم) پشت صحنه با بازی او گریه میکرد و جلو نمیآمد تا روی بازی اثر نگذارد. در نهایت هم باران کوثری برای بازی درخشان خود جایزه یازدهمین جشن خانه سینما را به خانه برد.
بعد از آن سنتوری وارد بازار شد. سنتوری نسبت به «خونبازی» سر و صدای بیشتری درست کرد. یکی از علتهای این سر و صدا لغو مجوز آن بود که باعث شد سی دی آن به صورت قاچاقی وارد بازار شود. این موضوع از مخاطب اثر سینمایی داریوش مهرجویی کم نکرد. نام فیلم سنتوری قرار بود «علی سنتوری» باشد و در آن گلشیفته فراهانی و بهرام رادان بازی میکردند. بازی «رادان» آنقدر هنرمندانه بود که توانست در جشنواره فجر سیمرغ بهترین نقش اول مرد را ببرد. اگر احتمالا جزء معدود نفراتی هستید که سنتوری را ندیدید، ماجرا مربوط به یک خواننده و نوازندهای است که در اوج شهرتی که با موسیقی خود به دست آورده، اسیر اعتیاد میشود و کم کم اعتبار خود را از دست میدهد. «خونبازی» و «سنتوری» هر دو یک ویژگی مشترک دیگر هم داشتند. آن هم اینکه در آنها تلاش شده بود که در کنار نمایش رنجهای بیمار، مخاطب را متوجه دردهای همراهان و خانواده معتاد هم بکند.
مرهم: شیشه وارد میشود
بعد از تجربه «خونبازی» فیلم دیگری به اسم «مرهم» سال ۱۳۸۹ ساخته شد که باز هم تصویرگر اعتیاد زنان بود. اما «مرهم» تفاوتهایی هم با فیلمهای قبل داشت: اول اینکه دیگر در این فیلم اعتیاد در خانواده ثروتمند نمایش داده نمیشد و اتفاقا جهت دوربین به سمت طبقات فرودست بود. فیلم نامهنویس تلاش کرده بود که ارتباطی بین موضوع خشونت خانگی، فرار دختران و اعتیاد آنها برقرار کند. تفاوت دیگر این فیلم این بود که هم زمان با شروع تب شیشه، روی این ماده مخدر جدید متمرکز شده بود. طنازطبابایی که نقش اصلی این فیلم را بازی میکرد حتی توضیحاتی درباره اینکه شیشه چیست و چطور مصرف میشود به مخاطب ارائه میداد. با این حال برای مخاطبانی که بازی باران کوثری را قبلا در نقش یک زن معتاد دیده بودند، این بار بازی طناز طباطبایی کمی کلیشهای و اغراق شده به نظر میرسید. این آخرین تجربه طباطبایی برای بازی در نقش معتاد نبود. او در «رخ دیوانه» و «صداها» هم همین نقش را البته با جزییاتی متفاوت تکرار کرد.
عصر یخبندان: باز هم اعتیاد زنان
روایت اعتیاد در دهه ۹۰ با فیلم به خاطر پونه اثر هاتف علیمردانی شروع شد ولی این فیلم آنقدر مشهور نشد تا روایت مسلط از اعتیاد را در سینمای ایران تکان دهد. سال ۱۳۹۳ مصطفی کیایی «عصر یخبندان» را ساخت. شاید نمایش زیبایی تخریب شده زنان در مواجهه با اعتیاد ویژگی جالبتر و احتمالا پرفروشتری برای فیلمسازان به نظر میرسید که این بار هم کیایی را به سمت فیلم ساختن درباره زنان معتاد قانع کرد. برای این تصویر چه کسی بهتر از مهتاب کرامتی؟ سینمای دهه نود علاقه بیشتری به تصویر کشیدن اعتیاد زنان داشت. «رگ خواب»، «زیر پوست شهر» و «تسویه حساب» هم همه تمرکز خود را روی اعتیاد زنان که پدیده جدیدتری بود گذاشتند. در فیلم عصر یخبندان مهتاب کرامتی نقش زن معتادی را بازی میکرد که همزمان رفتارهای شکاک و غیرعادی از او سر میزد. با این حال این سحر دولتشاهی بود که توانست برای بازی به عنوان نقش مکمل در جشنواره فجر جایزه ببرد. البته کرامتی قبلا هم در فیلم «اسب حیوان نجیبی است» نقش زن معتاد به کراک را بازی کرده بود. ولی در عصر یخبندان حتی نحوه استعمال شیشه هم نشان داده شد تا تصویر دقیقی از این ماده مخدر داده شود.
اعتیاد بهتر است یا دراکولا بودن؟
فیلم دراکولا هم در رابطه با اعتیاد بود. قصه آن حول این محور میچرخید که یک دراکولا خون فرد معتادی را میخورد و اینطور میشود که او هم اعتیاد پیدا میکند. رضا عطاران (کارگردان) قصد داشت رفتارهای بیمارگونه معتادان را به خون آشام ها تشبیه کند. فیلم دائما صحنههای مصرف مخدر را نمایش میداد که باعث میشد بعضی از خانوادهها که با تصور فیلم فانتزی وارد سینما شده بودند، کودکان خود را از اواسط فیلم از سینما خارج کنند. عطاران در گفت و گویی که با ماهنامه ۲۴ داشته، گفته بود: «برایم جالب بود که آدمها را با خودشان مواجه کنم و آنها خودشان را بدون هیچ دستکاری روی پرده ببینند، وحشتناک است دیگر. دیدن این که دراکولا با همه خونخواریاش از معتاد بودن بهتر است بسیاری را میترساند، خیلی هم بامزه است.»
ابد و یک روز: یک معتاد کلیشهای
همزمان با فیلم دراکولا در سال ۱۳۹۴، اثر سینمایی مهمتری از سعید روستایی ساخته و روی پرده نمایش داده شد. در «ابد و یک روز» با خانواده از همگسیختهای روبرو هستیم که از قضا یکی از اعضای این خانواده اعتیاد دارد. اعتیاد اینجا محور اصلی فیلم نبود و در آن سعی شده بود تا ملغمهای از انواع آسیبهای اجتماعی مانند فقر، بیکاری و فروپاشی روابط خانوادگی زیر ذرهبین قرار بگیرد. فیلم جوایز مختلف سینمایی بسیاری را درو کرد و بیشتر از هرچیز ما را مقابل نوید محمدزاده جدیدی (در نقش محسن) گذاشت که به خوبی از پس اجرای نمایش اعتیاد شدید برآمد اما برای ما که با گوزنها و علی سنتوری آشنا بودیم دیگر کمی کلیشهای به حساب میآمد. از زاویه دیگر «ابد و یک روز» هم نمایشی از انزوای افراد دارای اعتیاد در خانواده بود و هم اینکه ما را با بنبست خانواده در مواجهه با اعتیاد یکی از اعضای خود آشنا میکرد. تصویری از همدلی و همدستی خانواده و از سوی دیگر خشونت و طرد فرد بیمار به نمایش میگذاشت که میشد به کمک آن موقعیتهای دشوار اعتیاد در خانواده را بیشتر درک کرد. سعید روستایی(کارگردان) فیلم، ساختن با مضمون مواد مخدر را بعدا در «متری شش و نیم» هم ادامه داد که دیگر در فیلم دوم به جای اعتیاد، به زندگی یک قاچاقچی پرداخته شده بود.
دارکوب: آخر خط
سارا بهرامی قبلا هم بازیگر شناخته شدهای بود ولی از زمان دارکوب باید درباره یک سارا بهرامی متفاوتی حرف بزنیم. فارغ از بازی تاثیرگذار او، ما در فیلم شاهد عجز و بیچارگی تمام و کمال خانواده بیمار هستیم؛ آن هم بیماری که یک مرحله از «محسن» در فیلم «ابد و یک روز» بیشتر به آخر خط نزدیک شده و در زاغهها و پارکهای شهر میچرخد و از خانوادهاش اخاذی میکند. فیلم دارکوب (۱۳۹۶) به خوبی روی چالشهای خانوادههای معتادان و زندگی اطرافیان شخص بیمار متمرکز میشود. در واقع بهروز شعیبی (کارگردان) به معضلات جانبی اعتیاد یک فرد در خانواده نگاه میکند تا فرودستی او و در عین حال شرم و خجالت خانواده را به نمایش بگذارد. سارا بهرامی در سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر برای بازی در فیلم دارکوب موفق به کسب سیمرغ بلورین بهترین بازیگر نقش اول شد.
بازنمایی مسلط از اعتیاد چگونه است؟
سینمای اعتیاد اغلب چشم ما را درباره زندگی معتادان آخر خط باز کرده است. معتادانی که در بدترین شرایط ممکن زندگی میکنند، برای تهیه مواد از هر مرز اخلاقی میگذرند یا اقدامات خشونتباری انجام میدهند. این سینما تا امروز کمتر درباره چند لایه قبل از این وابستگی شدید و مخرب حرفی داشته است. آیا این تصویر مسلط در سینما، همه اعتیاد است؟ این بازنمایی اغراق شده از کلیت پدیده چند مرحلهای و لایه لایهای به نام اعتیاد کافی است؟ احتمالا نه. پیش از سقوط اخلاقی برای یک معتاد چه اتفاقهایی میافتد؟ آیا او یک شبه به این مرحله میرسد؟ مراحل وابستگی را چگونه طی میکند؟ خانواده یا کارش را چطور از دست میدهد؟ چه ویژگیهای خلقی یا روانی بر این وابستگی اثر میگذارد؟ این سوالها در حالی در سینما اغلب بیجواب مانده که گویی تصویر واقعبینانه از فرایند اعتیاد قربانی افزایش مخاطبان اثر سینمایی شده است.
این نوع نگاه چه آثاری میتواند داشته باشد؟ احتمالا مخاطب «سالم» در خود فاصله زیادی با بیمار انتهای خط حس میکند. این آثار ممکن است در ایجاد احساس همدلی برای فردی که وابستگی کمتری به مخدر دارد ناموفق باشد و در نهایت مشکلات بیمارانی که وابستگی کمتری به مواد مخدر دارند کم اهمیت جلوه دهد. از سوی دیگر نمایش همیشگی اعتیاد به این سبک رایج بیشتر در مخاطبان احساس خشم و نفرت نسبت به گروه معتادان درست میکند که نمیتواند در درمان یا حل این مسئله اجتماعی اثرگذار باشد و حتی مخاطب را به غلط به راه حل ناقص «جمعآوری معتادان از سطح شهر» قانع میکند. همه بیماران دارای اعتیاد آواره خیابان نشدهاند، صورتی سیاه و نشسته ندارند، خموده و چروک نیستند و وارد فاز رفتاری خشونت و زورگویی نشدهاند. آیا وقت آن دیگر نرسیده که اعتیاد در شکل وابستگی سبکتر آن هم به تصویر کشیده شود تا بتواند جدیتردرباره نزدیک بودن این خطر به زندگی همه ما هشدار دهد؟
منبع: پایگاه خبری اعتیاد