skip to Main Content
۰۲۱-۴۴۲۶۹۶۵۶
چهارچوب‌های نظری درباره اعتیاد

چهارچوب‌های نظری درباره اعتیاد

چهارچوب‌های نظری درباره اعتیاد

دیدگاه‌ها و رویکردهای نظری مختلفی (رویکردهای روانشناختی، رویکردهای جامعه‌شناختی و رویکردهای زیست‌شناختی) به تبیین نظری اعتیاد و سبب‌شناسی آن پرداخته‌اند که اصلی‌ترین و پرکاربردترین این رویکردها عبارت‌اند از:


۱) نظریه زیست شناختی

یکی از اصلی ترین نظری‌های تبیین‌کننده‌ اعتیاد نظریه‌های زیست‌شناختی است، نظریه‌هایی که با تاکید بر بنیه ی زیستی، عصبی و ژنتیکی افراد سعی در تبیین مبنایی، علی و پیامدی این آسیب ساختاری دارد (چوپانی و کرمی، ۱۳۹۵). از دیدگاه طرفداران این رویکرد نظری وابستگی به مواد مخدر و اعتیاد به انواع آن، یک اختلال بالینی ناهمگن است که شیوع کارکردی و شدت بروز آن قالبی نوسانی دارد (برنا، ۱۳۹۵).

پیشینه های نظری و تجربی بیانگر این واقعیت است که احتمال شیوع این آسیب در برخی از خانواده ها در مقایسه با سایر خانواده‌ها بیش تر است، به گونه ای که میزان شیوع این معضل به‌ویژه مصرف مشروبات الکلی در خویشاوندان درجه یک افراد معتاد در مقایسه با خویشاوندان دورتر در سطح بالاتری قرار دارد و همچنین احتمال بروز آن در خویشاوندان مرد در قیاس با خویشاوندان زن بیش‌تر است (بدایع و شیبانی، ۱۳۸۶).

نقش عوامل زیستی در بروز این آسیب به‌خوبی در مطالعات انجام‌گرفته در زمینه دوقلوها و فرزندخوانده‌ها نمایان است، به‌گونه‌ای که مطالعات بر روی دوقلوها بیانگر این واقعیت بود که افراد مشابه از نظر تاریخچه خانوادگی و وراثت به احتمال بیش تری به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا می-کنند (عیسی‌نژاد، ۱۳۹۶).

مک‌گیو (۲۰۰۰) در پژوهشی که بر روی دوقلوهای ۱۷ ساله انجام داد به این نتیجه رسید که بیش از ۲۵ درصد از گرایش این افراد به مصرف مواد مخدر و بیش از ۶۰ درصد از گرایش آن‌ها به مصرف تنباکو و سیگار در قالب عوامل وراثتی قابل تبیین می‌باشد و همچنین هان (۱۹۹۹) نقش وراثت را در گرایش افراد به مصرف تنباکو بیش از ۵۹ درصد، برای مصرف الکل حدوود ۶۰ درصد و برای مصرف مواد مخدر تقریب ۳۳ درصد گزارش کرد (بدایع و پیشتبانی، ۱۳۸۶).

از دیگر فرضیات زیست‌شناختی تبیین‌کننده‌ی گرایش افراد به مصرف مواد مخدر و درگیرشدن در دام اعتیاد فرضیه مزاج است، فرضیه‌ای که بر این واقعیت تاکید دارد که افراد به دلیل داشتن مزاجی خاص به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا می‌کنند (عارف‌نژاد، ۱۳۹۳).

دهقانی (۱۳۸۱، به نقل از عیسی‌نژاد، ۱۳۹۶) در پژوهش خویش تصریح کرد که مزاج سخت با هیجان‌طلبی بالا و سطح پایین اجتناب از خطر همبستگی مثبت دارد، لذا این نوع مزاج می‌تواند با توان بسیار زیادی گرایش یا عدم‌گرایش افراد به مصرف مواد مخدر را پیش‌بینی کند، درواقع افرادی که دارای این نوع مزاج هستند احتمال درگیرشدنشان در تجربیات جدید و پرخطر و همچنین رفتارهای نابهنجار و قانون‌شکنانه در سطح بسیار بالایی در مقایسه با سایر افراد قرار دارد.

یکی دیگر از ابعاد زیست شناختی تبیین کننده ی مصرف مواد مخدر به استثنای الکل، انتقال‌دهنده‌های عصبی _ شیمیایی هستند، که مصرف مواد از طریق آن‌ها تاثیرات خود را بر کارکرد ابعاد مختلف فرد مصرف‌کننده اعمال می‌کند (دشتی، ۱۳۹۲).

رحیمی (۱۳۹۶) در پژوهش خویش تصریح کرد که مواد افیونی بر گیرنده‌های افیونی سیستم عصبی تاثیر می‌گذارند، لذا فردی که عملکرد سیستم افیونی یا غلظت آندورفین سیستم عصبی وی در سطح بالایی قرار دارد در مقاسه با سایر افراد بیش‌تر در معرض مصرف مواد مخدر قرار دارد. انتقال‌دهنده‌های عصبی حامل مواد مخدر مصرفی، پس از عبور از سیستم نورونی به گیرنده‌های عصبی می‌چسبند و نورن گیرنده را فعال می‌کنند و بدین‌شکل سطحی از احساس لذت و کاهش درد و ناراحتی را در فرد به وجود می‌آورند، تجربیاتی که احتمال مصرف دوباره این مواد را در فرد تا حد زیادی افزایش می‌دهند (سرگلزایی، ۱۳۸۰).

برخی از افراد ممکن است دارای آسیب‌دیدگی‌های ژنتیکی در سیستم انتقال‌دهنده عصبی باشند که ممکن است باعث ایجاد حساسیت بیش از حد یا آمادگی قبلی برای تأثیرات الکل، مواد و یا هر دو باشد (دشتی، ۱۳۹۲).

افراد مختلف ممکن است در درون سیستم پیچیده انتقال دهنده‌های عصبی آسیب‌دیدگی‌های گوناگونی داشته باشند که در آن‌ها ایجاد آمادگی قبلی نسبت به سوء‌مصرف برخی از مواد شیمیایی می‌کند، همچنین در اشخاص دیگر ممکن است بر اثر سال‌ها سوء‌مصرف، حساسیت و آسیب‌پذیری بیوشیمیایی نسبت به الکل و مواد ایجاد شود (عیسی‌نژاد، ۱۳۹۶).

این سوء‌مصرف ممکن است در اثر عوامل روانی اجتماعی (مثل تجربیات عاطفی دردناک، مشکلات خانوادگی، فشار همگنان) شروع شده‌باشد ولی با گذشت زمان مواد شیمیایی ممکن است بر سیستم انتقال-دهنده عصبی آسیب وارد کرده باشد (سطوت، ۱۳۹۲). پژوهش درباره مسیرهای تشریحی تقویت اولیه مواد مخدر منجر به تفکر و تعمق درباره پیوند احتمالی بین وابستگی به مواد مخدر و استعداد ژنتیک اشخاص شده است. گلدشتاین جهت تبیین تاثیر ساختار ژنتیکی در گرایش به مواد مخدر بر حالت فقدان لذت از واقعیات زندگی اشاره می‌کند، که عبارت است از ناتوانی در تجربه لذت‌های عادی زندگی و احساس رضایت، حالتی که همواره با مصرف مواد مخدر و الکل ارتباط دارد (محمدعلیزاده و کردمیرزا، ۱۳۹۴). بنابر این مدل برخی از افراد متاثر از ساختارهای ژنتیکی فاقد ماده‌ی شیمیایی انتقال‌دهنده لذت و شادمانی نظیر دوپامین و سروتونین هستند که این امر گرایش به مصرف مواد مخدر را جهت کسب لذت مصنوعی و موقتی جایگزین را در افراد افزایش می‌دهد (برنا، ۱۳۹۵). مطالعات انجام‌شده بر روی دوقلوها و فرزندخوانده‌ها نیز تا حدی از این واقعیت حمایت کرده‌اند که برخی از افراد دارای آمادگی‌های ژنتیکی نظیر حالت ناتوانیِ لذت‌بردن از واقعیات زندگی هستند که این امر احتمال گرایش به مصرف مواد مخدر را در افراد افزایش می‌دهد (عیسی‌نژاد، ۱۳۹۶).

چهارچوب‌های نظری درباره اعتیاد | جمعیت خیریه تولد دوباره

۲) نظریه‌های شناختی عاطفی

از دیگر نظریاتِ تبیین‌کننده‌ی گرایش افراد به مصرف مواد مخدر و اعتیاد نظریه‌های شناختی _ عاطفی می‌باشد، نظریاتی که تاکید دارند برداشت‌ها و انتظارات فرد درباره مواد مخدر و تاثیرات آن و همچنین تاثیرپذیری از همسالان و صفات شخصیتی اصلی‌ترین عوامل تعیین‌کننده‌ی گرایش و یا عدم‌گرایش افراد به مصرف مواد مخدر و الکل است (طارمیان، ۱۳۸۴). طرفداران این رویکرد نظری، انواع مختلفی از نظریات تبیین‌کننده‌ی اعتیاد را ارائه کرده‌اند که از این میان به دو دیدگاه جامع یعنی نظریه عمل متکی بر استدلال و نظریه طرح ریزی‌شده اشاره می شود.


الف) نظریه عمل مبتنی بر استدلال

این نظریه بر این امر تاکید دارد که شروع مصرف مواد تصمیمی آگاهانه و ارادی است که از سوی خود فرد پس از انجام تحلیل‌های کارکردی گرفته می‌شود (نسیمی، ۱۳۸۹). این دیدگاه نظری از یکسو بر ارتباط میان اطلاعات و نگرش‌ها و از سوی دیگر ارتباط بین نگرش‌ها و رفتار فرد جهت تبیین گرایش فرد به مصرف مواد مخدر تاکید می‌شود و دربرگیرنده‌ی دو فرضیه کارکردی است: الف) اکثر رفتارهای انسان تحت کنترل ارادی خود اوست و با توجه کردن به نیات (مقاصد) فرد یا از طریق کلام او، قابل پیش بینی هستند. ب) انسانها معمولاً به نحوی معقولانه عمل می‏کنند و پیش از اجرای عمل، اطلاعات و نتایج عمل خود را در نظر می‏گیرند (سطوت، ۱۳۹۲).

در این دیدگاه تصمیم گیری‌ها تحت تاثیر دو متغیر شناختی قرار دارند : اول آن که نگرش فرد نسبت به مواد تعیین‌کننده نیت وی برای گرایش به مصرف مواد مخدر است (نگرش‌های فرد نسبت به مواد مخدر از یکسو تابع پیامدهایی است که فرد از مصرف مواد مخدر تجربه می‌کند و از سوی دیگر تابع ارزش‌های عاطفی است که فرد برای پیامدهای حاصل از مصرف مواد مخدر قائل می شود) (طارمیان، ۱۳۸۴).

درواقع زمانی که لذت اکتسابی از مصرف مواد مخدر در فرد بالاتر از هزینه‌هایی باشد که برای به دست آوردن آن پرداخت می کند نگرش‌های مثبتی در وی نسبت به این مواد و مصرف آن ایجاد می‌شود، نگرش‌هایی که از سوی دیگر تحت تاثیر هنجارهای اجتماعی موجود در این زمینه نیز قرار دارد (حاج‌حسینی، ۱۳۹۳).


ب) نظریه رفتار طرح‌ریزی‌شده

این دیدگاه نظری توسط آجزن (۱۹۸۸) جهت تبیین مفهوم اعتیاد و گرایش افراد به مصرف مواد مخدر ارائه گردید که طی آن بر این اصل تاکید می‌شود که علاوه بر تاثیر نگرش‌ها و هنجارهای اجتماعی در گرایش افراد به اعتیاد، کنترل رفتاری ادراک‌شده از اهمیت به سزایی برخوردار است (وحدت و زینالی، ۱۳۸۴).

کنترل رفتاری ادراک‌شده به معنای میزان دشواری یا راحتی است که فرد در اجرای یک رفتار تجربه می‏کند (صادقی، ۱۳۸۸). براساس این نظریه، خوداثربخشی یا خودبسندگی، نقش بسیار مهمی را در رفتار دارد به گونه ای که حتی اگر فرد نگرش‏های مثبتی در مورد یک رفتار داشته باشد و انتظار تائید آن را نیز از دیگران داشته باشد، در صورتی که احساس کند اجرای آن رفتار فراتر از توانایی و کنترل اوست، آن عمل را انجام نمی‌دهد (سطوت، ۱۳۹۲).

در این دیدگاه بر دو نوع خود در تبیین مصرف مواد مخدر و گرایش افراد بدان تاکید می‌شود، یکی خود اثربخشی مصرف، خودی که به‌معنای عقاید و نگرش‌های فرد درباره توانایی خود در دسترسی به مواد مخدر و مصرف آن می‌باشد که طی آن فرد تاکید دارد که از توانایی و قدرت کافی جهت دسترسی به این نوع از مواد و مصرف آن برخوردار است (طارمیان، ۱۳۸۴).

براساس این دیدگاه، بعضی افراد به دلیل آن که می‌دانند در چه محلی و چگونه مواد را به دست آورند و مصرف کنند به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا می‌کنند، لذا در چنین حالتی درصورتی که فرد نداند برای از بین‌بردن طعم نامطبوع بعضی نوشیدنی‏های الکلی چگونه باید آن‌ها را ترکیب کند و یا نداند که چگونه یک سیگار حشیش را بپیچید و آن را بکشد از الکل و حشیش استفاده نخواهد کرد (دیز و کلارک، ۲۰۰۹).

دومین خود، خود اثر بخشی امتناع است که بیانگر توانایی فرد جهت مقاومت با فشار اجتماعی برای مصرف مواد مخدر است، که طی آن فرد به دلیل فشاری که از جانب محیط معمولا همسالان اعمال می‌شود به مصرف مواد مخدر و الکل گرایش پیدا می‌کند (سطوت، ۱۳۹۲).


۳) نظریه های یادگیری اجتماعی

یکی دیگر از نظریات کارکردی در تبینن اعتیاد و گرایش افراد به مصرف مواد مخدر نظریه‌های یادگیری اجتماعی است که در سال (۱۹۳۹) توسط ادوارد ساترلند در قالب نظریات و مبانی کلی ارائه گردید، نظریه‌ای که بر این واقعیت تاکید دارد که رفتارهای بزهنکارانه و انحرافات اجتماعی نظیر مصرف مواد مخدر، رفتارهای اجتماعی آموخته‌شده‌ای هستند که در جریان تعامل با همسالان و گروه‌های کوچک یاد گرفته می‌شوند (طارمیان، ۱۳۸۴).

این رویکرد نظری علاوه بر تاکید بر نقش عوامل شناختی و عاطفی در سوق‌دادن افراد به مصرف مواد مخدر عمدتا بر نقش عوامل اجتماعی و بین‌فردی نیز در ایجاد این آسیب-های کارکردی تاکید دارند (نسیمی، ۱۳۸۹). در طی زمان مبتنی بر دیدگاه ارائه شده توسط ساترلند تعداد زیادی از نظریات در حوزه یادگیری اجتماعی مطرح گردیدند که در ادامه به دو مورد از آن‌ها اشاره می‌شود.


الف) نظریه یادگیری اجتماعی

همانند نظریات شناختی _ عاطفی، نظریه یادگیری اجتماعی چنین می‎پندارد که شناخت‌های ویژه مواد مخدر (یعنی نگرشهای فرد در مورد مواد مخدر) قوی‌ترین پیش‌بینی‌کننده مصرف مواد در نوجوانان است، با این حال این دیدگاه باور ندارد که ریشه‌های مصرف آزمایشی مواد، در شناخت‏های ویژه از مواد است بلکه از زاویه دورتری به این مسئله می نگرد و معتقد است که مصرف مواد ریشه در رفتار و نگرش‌های ویژه مواد در افرادی دارد که به منزله الگوی نقش افراد انتخاب می‌شوند (بروکی-میلان،۱۳۹۰).

مبتنی بر این رویکرد نظیر تاثیرپذیری افراد از الگوهای بیرونی خویش در قالب سه‌مرحله مشاهده و تقلید، تقویت اجتماعی و انتظار دریافت پیامدهای درون‌فردی و اجتماعی لذت‌بخش پس از تکرار فعل، لذا زمانی که الگوی نقش فرد به مصرف مواد مخدر و یا الکل گرایش داشته باشد، فرد آن را الگوگیری می‌کند، در قالبی پیوندی تقویت می‌شود و انتظار خواهد داشت لذت‌های کسب‌شده با تکرار مصرف مواد مخدر دوباره کسب شوند (سطوت، ۱۳۹۲).

این دیدگاه نظری بر این اصل تاکید دارد که لذت‌های مصر مواد یا ماهیتی اجتماعی دارند و یا ماهیتی فیزولوژیکی که سبب می‌شود که فرد این اندیشه را در خویشتن ایجاد کند که حتی درصورت مضربودن مواد مخدر مصرفی، قطعا فواید آن بر این مضرات می‌چربد و برتری دارد لذا مصرف آن کاری دور از عقل نیست و کاملا منطقی است (طارمیان، ۱۳۸۴).


ب) نظریه یادگیری اجتماعی _ شناختی

این رویکرد نظری توسط آلبرت بندورا (۱۹۸۶) جهت تبیین نحوه‌ی شکل‌گیری رفتارها در قالبی عاملیتی ارائه گردید، بدین-معنی که فرد در خلال رابطه با دیگران الگوهایی انتخاب کرده و سعی در شبیه‌سازی عملکرد آن‌ها در خویشتن دارد (شولتز و شولتز، ۲۰۱۰، ترجمه‌ی سیدمحمدی، ۱۳۹۱).

این الگوی نظری تاکید دارد که فرد نگرش‌های خود را در مورد مواد مخدر و مصرف آن از والدین و دوستان نزدیک و کسانِ دیگری که با آن‌ها ارتباط دارد می‌گیرد (صادقی، ۱۳۸۸). این دیدگاه فرض بر این دارد که فرد در حینِ ارتباط با نزدیکانی که مواد مصرف می‌کنند دو نگرش کارکردی را در خویشتن درونی می‌کند که زمینه را برای مصرف مواد مخدر در وی فراهم می‌کند.

اولین نگرش این است که مشاهده الگوهای نقشی که ماده مخدر مصرف می‌کنند، مستقیماً سبب شکل‌گیری انتظار پیامد افراد می‌شود که به معنای باور آن‌ها در مورد آثار بلافاصله اجتماعی، شخصی و فیزیولوژیک مصرف مواد است (عامل انتظار در نگرشها که در دیدگاه رفتار برنامه ریزی شده مطرح شد) و دومین نگرش اینکه با مشاهده والدینی که الکل یا مواد مصرف می‌کنند تا آرام شوند و یا مشاهده همسالانی که برای احساس راحتی در روابط اجتماعی حشیش می‌کشند، باور فرد را در مورد عواقب مصرف مواد و نگرش آنها به مصرف مواد تعیین می‏کند (حسنی، ۱۳۹۳).

بندورا (۱۹۸۶) معتقد است که الگوهای نقش می‌توانند خود اثربخشی گرایش و یا خود اثربخشی امتناع را فعال کنند، بدین‌صورت که مشاهده همسالانی که حشیش می‌خرند و آن را می‌کشند، اطلاعات و مهارت لازم را برای به دست آوردن و مصرف حشیش به فرد می‌دهد و برعکس مشاهده دوستی که در برابر فشار و تعارف همسالان برای مصرف حشیش مقاومت می-کند، مهارت‌های امتناع و خود اثربخشی اجتناب فرد را تقویت می‎کند زیرا او توانسته است مهارت‌های ضروری برای پرهیز از مصرف مواد را بیاموزد (امیری، ۱۳۹۱).

شواهد تجربی در تایید این دو دیدگاه اخیر(یادگیری اجتماعی و یادگیری اجتماعی _ شناختی) نشان داده است که الگوهای نقش تاثیر زیادی در گرایش دادن افراد به مصرف مواد مخدر و الکل دارند، بدین‌شکل که مصرف مواد در میان افرادی که در این باره با دوستان‏شان صحبت کرده‌اند و یا دوستانی دارند که نگرش مثبتی درباره مصرف مواد دارند و یا مواد به آن‌ها تعارف شده است شایع‌تر است (صادقی، ۱۳۸۸).

این نتایج بیانگر این واقعیت نیست که شکل‌گیری مواد عمدتا متاثر از الگوهای نقش و تعامل با دوستان معتاد است، بلکه فیشر و بامن (۱۹۸۸) در پژوهشی گزارش کردند که اگرچه الگوهای نقش و تعامل با همسالان معتاد تاثیر زیادی در افزایش احتمال گرایش فرد به اعتیاد دارد ولی پیشینه‌ها بیانگر این واقعیت است که افرادی که به مصرف مواد تمایل درونی دارند بیش‌تر سعی دارند به سمت افرادی گرایش پید کنند که مصرف‌کننده هستند (طارمیان، ۱۳۸۴).

چهارچوب‌های نظری درباره اعتیاد | جمعیت خیریه تولد دوباره

۴) نظریه‌های تعهد به رسوم و تعلقات اجتماعی

از دیگر نظریات ارائه‌شده جهت تبیین اعتیاد به مواد مخدر و گرایش افراد به مصرف آن نظریه کنترل اجتماعی و یا تعهد به قواعد اجتماعی الیوت (۱۹۸۹) فلی و میلر (۱۹۹۵) و الگوی رشد اجتماعی هاوکینز و ویس (۱۹۸۵) می‌باشد،

دیدگاه‌هایی که بر این اصل تاکید دارد که اصلی‌ترین عاملی که در سوق‌دادن افراد به سمت مصرف مواد مخدر تاثیر دارد تعلق عاطفی فرد به همسالان و اطرافیانی است که مصرف‌کننده مواد هستند (باوی، ۱۳۸۸). برخلاف دیدگاه یادگیری اجتماعی، این مجموعه رویکردها بر علت این تعلق و دلبستگی و همچنین بر پیوندهای ضعیف افراد با اجتماعی و سیستم‌هایی که با آن‌ها در ارتباط است و دوری از گروه‌های درگیر در انحرفات اجتماعی تاکید دارند (احمدی، ۱۳۸۷).

این مجموعه نظریات مبتنی بر نظریه کنترل ارائه گردیده‌اند که در آن بر این اصل تاکید می‌شود که رفتارهای انحرافی در اکثر مردم وجود دارد ولی تحت تأثیر پیوندهای قوی فرد با اجتماع، خانواده، مدرسه و مذهب کنترل می‌شوند، پیوندهایی که در صورت سست‌شدن این زمینه را فراهم می‌کنند که این استعداد درونی در افراد شکوفا شده و فرصت گرایش به انحرافات اجتماعی نظیر اعتیاد فراهم شود (حاج حسینی،۱۳۹۳).

پیشینه‌های تجربی در این زمینه بیانگر این واقعیت است که بیش‌تر افرادی به مصرف مواد مخدر گرایش دارند که از نظر اجتماعی شخصیتی سلطه‌ناپذیر، استقلال‌گرا و انتقادی هستند و همچنین وجه تشابهی با دوستانی که خصیتی پیرو و مطیع اجتماع دارند ندارند، لذا بیش‌تر به سمت افرادی گرایش پیدا می‌کنند که شباهت کارکردی با آن‌ها دارند، عاملی که تا حد زیادی شورش علیه قواعد اجتماعی را فراهم کرده و منجر به تسهیل گرایش آن‌ها به انحرافات اجتماعی نظیر اعتیاد می‌شود (صدیقی‌سروستانی، ۱۳۸۷).

به‌طور کلی نظریه‌های تعهد و دلبستگی بیان می‌دارند که وقتی فرد، پایبندی و تعهد سستی به اجتماع خود دارد، احساس می‌کند که با الحاق به همسالان منحرف، چندان آسیبی نخواهد دید و احتمال بیش‌تری دارد که رفتارهای انحرافی نظیر مصرف مواد را ببیند، تقلید کند و یا به خاطر آن تقویت شود، بنابراین تعهد ضعیف به قواعد و رسوم اجتماعی و دلبستگی شکننده به الگوهای نقش پذیری، حرکت به سمت مصرف مواد را ایجاد می‏کند و این حرکت با الگوسازی، فشارهای اجتماعی و یادگیری اجتماعی ادامه می یابد (طارمیان، ۱۳۸۴).


۵) نظریه کنترل اجتماعی

یکی دیگر از دیگاه‌های نظری تبیین‌کننده گرایش افراد به اعتیاد نظریه کنترل اجتماعی الیوت (۱۹۸۹) است که بر این اصل تاکید دارد که علت سست‌شدن تعهد افراد به قواعد اجتماعی و گرایش به انحرافات اجتماعی نظیر اعتیاد تفاوت زیاد بین آرزوهای فرد و فراهم‌نوبدن شرایط کافی برای دست‌یابی به آن‌ها است، درواقع زمانی که شرایط کافی برای افراد جهتت تحقق خواسته‌ها و آرزوهایشان وجود نداشته باشد سبب نارضایتی آن‌ها می‌شود و موجب می‌شود سعی در شناسایی راه‌های دیگری برای تحقق این اهداف و آرزوها داشته باشند و یا اینکه از طریق گرفتارکردن خویشتن در باتلاق‌هایی نظیر اعتیاد تا حدی تنش حاصل از ناکامی خود را تسکین بخشند (احمدی، ۱۳۸۷).

در این دیدگاه فرض می‌شود افرادی که می‌بیند امیدها و اهداف تحصیلی یا شغلی آن‌ها به دلیل شرایط نامساعد تربیتی و شغلی، فاصله زیادی وجود دارد، نسبت به اجتماع و ارزش‏های آن تعهدشان را از دست می‌دهند و بیشتر به سوی اطرافیان منحرف که مصرف مواد را تشویق می‏کنند روی می‏آورند (باوی، ۱۳۸۸).

از سوی دیگر نوجوانان و جوانانی که فقدان چنین شرایطی را در محیط خانه تجربه می‌کنند و به‌شدت در این محیط تحت فشار هستند دلبستگی‌شان به این سیستم اجتماعی و اولیه کاهش می‌یابد و بدین‌شکل تا حد زیادی بره گرایش با همسالان گرایش پیدا می‌کنند، همسالانی که ممکن است مصرف‌کننده مواد مخدر باشند و بدین‌شکل گرایش وی را به مصرف مواد ترغیب کرده و احتمال آن را افزایش دهند (محمدخانی، ۱۳۸۶).

عامل دیگری که از دیدگاه این رویکرد زمینه را برای گرایش به مصرف مواد مخدر تسهیل می‌بخشد بی‌نظمی اجتماعی و یا همان آنومی است که بیانگر ناتوانی سیستم‌های اجتماعی در کنترل رفتار شهروندا می‌باشد. بنابر مبانی این دیدگاه نظری درصورتی که فرد در محله‌هایی زندگی کند که جرم و بیکاری در آن زیاد است، مدارس از کفایت لازم برخوردار نیست و و سطح امیدواری در محیط تعاملی آن پایین است به ارزش‌ها و قواعد اجتماعی بی‌توجه می‎شود و تعهدی را نسبت به آنها احساس نمی‏کند، که این امر احتمال گرایش آن‌ها را به انحرافات اجتماعی نظیر مصرف مواد مخدر افزایش می‌دهد (سطوت، ۱۳۹۲).

پیشینه‌های تجربی نیز بیانگر این واقعیت هستند که مصرف مواد در بین افرادی که با والدین و نزدیکان خود مشاجره و اختلاف دارند در مقایسه با سایر افراد بسیار بالاتر است و همچنین زندگی در خانواده‌ها و سیستم‌ها بی-ثبات، ناآرام و فاقد ساختار نیز احتمال گرایش به اعتیاد را در آن‌ها افزایش می‌دهد (طارمیان، ۱۳۸۴).


۶) نظریه رشد اجتماعی

نظریه رشد اجتماعی هاوکینز و ویس (۱۹۸۵) یکی دیگر از نظریات کارکردی در تبیین اعتیاد و گرایش افراد به مصرف مواد مخدر می‌باشد که بر این اصل اساسی مبتنی است که رشد اجتماعی افراد اصلی‌ترین عامل در تعیین نوع رفتارهای وی می‌باشد و افرادی به مصرف مواد مخدر گرایش دارند در سیستم‌های اجتماعی به‌ویژه محیط خانواده شرایط کافی برای رشد قدرت اجتماعی آن‌ها وجود نداشته است و به همین دلیل زمینه‌ی گرایش به نابهنجاری‌های اجتماعی نظیر اعتیاد در چنین افرادی فراهم می‌شود (طارمیان، ۱۳۸۴).

طرفداران این دیدگاه معتقد هستند زمانی که شرایط و فرصت کافی برای شکل‌گیری و تقویت قدرت تعاملی و ارتباطی فرد وجود نداشته باشد و مهارت‌های بین‌فردی و عملکردی کافی در آن‌ها برای داشتن تعاملات مطلوب در سیستم‌های اجتماعی فراهم نباشد و نهایتا اینکه در اِزای درگیری در تعاملات تقویت کافی دریافت نکنند به احتمال بیش‌تری به اعتیاد گرایش پیدا کرده و در مصرف مواد مخدر و الکل درگیر می‌شوند (حاج‌حسینی، ۱۳۹۳).

پیشینه‌های نظری و تجربی بیانگر این واقعیت است که مصرف مواد مخدر دربین افرادی که ارتباط کافی با محیط اطراف به‌ویژه سیستم خانواده ندارند و از گروه‌های مختلف اجتماعی طرد می‌شوند در مقایسه با سایر افراد در سطح بالاتری قرار دارد (عیسی‌نژاد، ۱۳۹۶).

از سوی دیگر مصرف مواد در میان افرادی که در روابط بین‌فردی خود پرخاشگر، پرخصومت و ناسازگار هستند و در عین حال دارای مهارت‏های تحصیلی ضعیف نیز هستند در مقایسه با افرادی که صمیمیت ارتباطی را تجربه می‌کنند در سطح بالاتری قرار دارد (طارمیان، ۱۳۸۴).

چهارچوب‌های نظری درباره اعتیاد | جمعیت خیریه تولد دوباره


۷) نظریه بوم‌شناختی اجتماعی

این دیدگاه نظری توسط کامپر و ترنر (۱۹۹۱) جهت تبیین گرایش افراد به مصرف مواد مخدر ارائه گردید، دیدگاهی که فشار روانی تجربه‌شده توسط افراد به‌ویژه فشار روانی اکتسابی در محیط مدرسه را به‌عنوان اصلی‌ترین علت گرایش افراد به مصرف مواد مخدر مطرح می‌کند (سطوت، ۱۳۹۲). براساس این دیدگاه نوجوانانی که در محیط مدرسه تحت‌فشار هستند و لذتی از بودن در آن کسب نمی‌کنند، معمولا همسالان منحرف را به‌عنوان منبعی برای رهایی از این فشار روانی انتخاب می‌کنند، همسالانی که تعامل با آن‌ها به‌مرور زمینه‌ی گرایش افراد را به مصرف مواد مخدر افزایش می‌دهند (آهوان، ۱۳۹۱).

طرفداران این دیدگاه معتقد هستند زمانی که فرد نوجوان خودکارآمدی تحصیلی پایینی داشته باشد و نسبت به توانمندی و مهارت خوخد برای انجام تکالیف تحصیلی دچار تردید شود و علاقه‌ی خود را به گذراندن وقت در محیط مدرسه از دست بدهد به احتمال بسیار زیادی به مصرف مواد مخدر گرایش پیدا می‌کند (عارف‌نژاد، ۱۳۹۳).

ارزش این دیدگاه در این است که نقش محیط مدرسه و ادراک نوجوان از توانایی‏های تحصیلی خود را برجسته‏تر و قابل توجه‌تر می‏کند و به این امر تاکید دارد با بهره‌گیری از برنامه‏هایی که مهارت تحصیلی دانش آموز و احساس تسلط او را ارتقا می‌بخشد و محیط را تقویت ‏می‌کند می‏توان از مصرف مواد پیشگیری کرد (عصاریان، ۱۳۸۳).


۸) نظریه تحقیر خود

نظریه تحقیر خود توسط فلی و میلر (۱۹۹۵) جهت تبیین اعتیاد به مواد مخدر و گرایش افراد به مواد مخدر سنتی و صنعتی مطرح گردید، نظریه‌ای که عزت‌نفس کلی فرد را قدرت‌مندترین عامل در پیش‌بینی گرایش و یا عدم‌گرایش فرد به مصرف مواد مخدر در آینده تلقی می‌کند (کریمی‌ملاطی، ۱۳۹۰).

بنابر این دیدگاه نظری زمانی که فرد همواره در معرض انتقادات منفی و تحقیرات پیرامونی قرار داشته باشد، به‌مرور عزت‌نفسش دچار اختلال می‌شود و احساس حقارتدر وی افزایش پیدا می‌کند، احساسی که گرایش وی را به نابهنجاری‌های اجتماعی نظیر اعتیاد تا حد زیادی افزایش می‌دهد (نعمتی، ۱۳۹۱). زمانی که افراد با احساس طردشدگی از جانب دیگران مواجه شده و آن را تجربه می‌کنند احتمال دارد به چهار شیوه خاص از خویشتن واکنش نشان بدهد: اول اینکه برعلیه قواعد اجتماعی طغیان کرده و از رعایت آن‌ها در زندگی خویش بپرهیزد،

دوم اینکه از فرایند نقش-پذیری اجتماعی و الگوگیری سالم اجتناب کند، سوم اینکه به‌سمت افراد ناسالم و نابهنجار گرایش پیدا کند و به این نگرش ذهنی برسد که از طریق پرداختن به نابهنجاری‌های اجتماعی نظیر اعتیاد و مصرف مواد مخدر خواهد توانست بر احساس حقارت درونی خویش غلبه کند (سطوت، ۱۳۹۲). بروکی‌میلان (۱۳۹۰) در پژوهش خویش گزارش کردند که هراندازه عزت‌نفس عمومی افراد با اختلال بیش‌تری مواجه باشد احتمال اینکه به مصرف مواد مخدر و الکل گرایش پیدا کند در سطح بالاتری قرار دارد.


۹) نظریه تعامل خانواده

یکی دیگر از نظریات کارکردی جهت تبیین علل گرایش افراد به مصرف مواد مخدر نظریه تعاملی خانواده بروک و همکاران (۱۹۹۰) می‌باشد، نظریه‌ای که بر این اصل تاکید دارد که دلبستگی عاطفی به والدین، یادگیری اجتماعی و ویژگی‌های درون-فردی نوجوانان عامل اصلی و تعیین‌کننده در گرایش یا عدم‌گرایش افراد به مصرف مواد مخدر می‌باشند (طارمیان، ۱۳۸۴).

براساس این دیدگاه نظری فرایند دلبستگی بین مادر و فرزند جهت برخورداری از کیفیت مطلوب مطتلزم رعایت چهار اصل اساسی یعنی حفظ ارزش‌های مورد پذیرش والدین، مراقبت توام با نوازش از جانب والدین، سازگاری روانی مراقبت‌کننده و ارائه‌ی کنترل متعادل والدینی مبتنی می‌باشد و وجود آن قطعا زمینه را برای رشد مطلوب ساختار شخصیتی فرزندان فراهم می-کند و از طریق دلبسته‌کردن فرزند به سیستم عاطفی درون خانواده، احتمال گرایش وی را به همسالان ناسالم و مصرف‌کننده‌ی مواد مخدر کاهش می‌دهد (محمدخانی، ۱۳۸۵).

افرادی که به مصرف مواد گرایش پیدا می‌کنند معمولا والدینشان در تعامل با آن‌ها مهربانی و عطوفت کافی از خود نشان نداده‌اند و سیستم نظارتی مطلوبی را در تعاملات خانوادگی دارا نمی‌باشند (سطوت، ۱۳۹۲). این دیدگاه نظری بر پویایی رواب والد _ فرزندی در دوره‌های مختلف زندگی و نقش آن در سوق‌دادن نوجوان به مصرف مواد مخدر تاکید دارد و نشان می‌دهد که چگونه فقدان سیستم حمایتی والدینی می‌تواند به پیوند خانوادگی ضعیف، مشکلات شخصیتی، ارتباط با همسالان مصرف‎کننده مواد و مصرف مواد منتهی شود (عارف‌نژاد، ۱۳۹۳).

این دیدگاه نظری بر این واقعیت تاکید دارد که خصایص روانی نظیر عدم‌علاقه وتمایل به پیشرفت کارکردی در طول زندگی، خلل در ساختار من و مختل‌بودن ماهیت فرامن، افسردگی و ناامیدی، بی‌ارزشی و ناتوانی در کنترل تنش‌ها و تکانه‌های درون‌فردی می‌تواند تا حد زیادی تبیین‌کننده‌ی گرایش و یا عدم‌گرایش افراد به مصرف مواد مخدر و الکل باشد (طارمیان، ۱۳۸۴).

نویسنده: فائزه عاطفی کارشناس مددکاری اجتماعی جمعیت خیریه تولد دوباره

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Back To Top