skip to Main Content
۰۲۱-۴۴۲۶۹۶۵۶
تعریف مهارت‌های زندگی

تعریف مهارت‌های زندگی

تعریف مهارت‌های زندگی

مهارت‌های زندگی، توانائی‌های روانی اجتماعی برای رفتار انطباقی و مؤثر هستند که افراد را قادر می‌سازد تا به طور مؤثری با مقتضیات و چالش‌های زندگی روزمره مقابله کنند. آموزش این مهارت‌ها موجب ارتقاء رشد شخصی و اجتماعی، محافظت از حقوق انسان‌ها و پیشگیری از مشکلات روانی اجتماعی می‌شود (سازمان جهانی بهداشت، ۱۹۹۷).


منطق کاربرد برنامه آموزش مهارت‌های زندگی برای سوء مصرف مواد

برنامه آموزش مهارت‌های زندگی مبتنی بر تئوری یادگیری اجتماعی است. در این تئوری سوء مصرف مواد یک رفتار آموخته شده اجتماعی هدفمند و کارکردی محسوب می‌شود که به وسیله آن فرد با استرس‌ها و مشکلات زندگی از طریق شرطی کلاسیک، شرطی عاملی (تقویت مثبت و منفی)، سر مشق‌گیری و تجارب فرهنگی، خانوادگی و گروهی مقابله می‌کند. این مکانیسم‌های روانی اجتماعی در ترکیب با عوامل بیولوژیک و ژنتیک یک فرد را مستعد به وابستگی به مواد می‌کنند.

در این تئوری فرض می‌شود، افرادی که مواد مصرف می‌کنند، یک سری نقائص در کارکردهای درون فردی و بین فردی دارند. نقائص درون فردی شامل نداشتن مهارت حل مسأله، تصمیم‌گیری و تفکر انتقادی و نقائص بین فردی شامل نداشتن مهارت‌های اجتماعی است. بنابراین هدف از آموزش مهارت‌های زندگی در این زمینه، آموزش و افزایش کارکردهای درون فردی و بین فردی افراد برای اداره و حل سازنده‌تر مشکلات زندگی بوده و در این راستا هم به آموزش مهارت‌های عمومی و هم مهارت‌های مختص به مشکل سوء مصرف مواد، می پردازد. آموزش مهارت‌های درون فردی شامل اداره و کنترل استرس و خشم و آرام سازی و مهارت‌های اختصاصی شامل کنترل افکار مربوط به مصرف مواد، تفکر انتقادی درباره مواد و مقابله با افکار غیر منطقی، یعنی تصمیم‌گیری‌هایی است که نهایتاً منجر به عود می‌شود. مهارت‌های بین فردی شامل مهارت گوش دادن و ابراز وجود و مهارت اختصاصی شامل «نه» گفتن به پیشنهاد سوءمصرف مواد می‌باشد.

مهارت‌های زندگی شامل ده مهارت اصلی و اساسی هستند که غالباً به صورت جفت جفت طبقه بندی می‌شوند، زیرا بین هر جفت ارتباط طبیعی وجود داشته و درحقیقت به منزله دو روی سکه هستند. این مهارتها عبارتند از:

  • خودآگاهی / همدلی
  • ارتباط/ روابط بین فردی
  • تصمیم گیری/ حل مسأله
  • تفکر خلاق/ تفکر انتقادی
  • مقابله با هیجانات / مقابله با استرس

هر یک از مهارت‌ها خود دارای اجزاء یا مؤلفه‌های مختلفی است که در زیر به طور مختصر به آنها اشاره شده است:

خود آگاهی همدلی

  • آگاهی از نقاط قوت
  • علاقه داشتن به دیگران
  • آگاهی از نقاط ضعف
  • تحمل افراد مختلف
  • تصویر – خود واقع بینانه
  • رفتار بین فردی همراه با پرخاشگری کمتر
  • آگاهی از حقوق و مسئولیت‌ها
  • دوست داشتنی تر شدن (دوست یابی)
  • توضیح ارزشها
  • احترام قائل شدن برای دیگران
  • انگیزش برای شناخت

مهارت‌های ارتباطی مهارت‌های بین فردی

  • ارتباط کلامی و غیر کلامی مؤثر
  • همکاری و مشارکت
  • ابزار وجود
  • اعتماد به گروه
  • مذاکره
  • تشخیص مرزهای بین فردی مناسب
  • امتناع
  • دوست‌یابی
  • غلبه بر خجالت
  • شروع و خاتمه ارتباطات
  • گوش دادن

مهارت‌های حل مسأله مهارت‌های تصمیم‌گیری

  • تشخیص مشکلات، علل و ارزیابی دقیق
  • تصمیم‌گیری فعالانه بر مبنای آگاهی از حقایق
  • درخواست کمک
  • تصمیم‌گیری بر مبنای ارزیابی دقیق موقعیت‌ها
  • مصالحه (برای حل تعارض)
  • تعیین اهداف واقع بینانه
  • آشنایی با مراکز حل مشکلات
  • برنامه ریزی و پذیرش مسئولیت‌ اعمال خود
  • تشخیص راه حل‌های مشترک برای جامعه
  • آمادگی برای تغییر دادن تصمیم‌ها برای انطباق با موقعیت‌های جدید

مهارت‌های تفکر خلاق مهارت‌های تفکر انتقادی

  • تفکر مثبت
  • ادراک تأثیرات اجتماعی و فرهنگی بر – ارزش‌ها،
  • یادگیری فعال (جست‌جوی اطلاعات جدید) نگرش‌ها و رفتار
  • ابراز خود
  • آگاهی از نابرابری‌ها، پیشداوری‌ها و بی‌عدالتی‌ها
  • تشخیص حق انتخاب‌های دیگر
  • واقف شدن به این مسئله که دیگران همیشه درست نمی‌گویند
  • تشخیص راه‌حل‌های جدید برای مشکلات
  • آگاهی از نقش یک شهروند مسئول

مهارت‌های مقابله با هیجانات مهارت‌های مقابله با استرس

  • شناخت هیجان‌های خود و دیگران
  • مقابله با موقعیت‌هایی که قابل تغییر نیستند
  • ارتباط هیجان‌ها با احساسات، تفکر و رفتار
  • استراتژی‌های مقابله‌ای برای موقعیت‌های
  • مقابله با ناکامی، خشم، بی‌حوصلگی، غمگینی، دشوار (فقدان، طرد، انتقاد)
  • ترس و اضطراب
  • مقابله با مشکلات، بدون توسل به سوء
  • مقابله با هیجان‌های شدید دیگران مصرف مواد
  • آرام ماندن در شرایط فشار
  • تنظیم وقت

حل مسئله (Problem Solving)

اشخاص در سرتاسر زندگی خود به طور مداوم درحال حل مسئله هستند. برخی از این مسائل، کوچک و ساده بوده و مستلزم یک تجزیه و تحلیل سیستماتیک و پیچیده نیستند، ولی برخی دیگر، دشوار و بغرنج بوده و فعالیت‌های فکری پیچیده‌ای را می‌طلبند. حل مسئله یکی از مهمترین فرآیندهای تفکر است که به افراد کمک می‌کند تا مقابله مؤثری با مشکلات و چالش‌های زندگی داشته باشند.
حل مسئله شامل ۵ مرحله است که قبل از بررسی این مراحل، باید به شرط ضروری برای وارد شدن در فرآیند حل مسئله بپردازیم و آن پذیرش مسئله است.

پذیرش مسئله: برای حل مسئله، باید پذیرفت که یک مسئله وجود دارد و فعالانه برای پیدا کردن راه حل تلاش کرده و سپس فرد خود را متعهد به اجرای راه حل کند. بنابراین، در پذیرش مشکلات دو بعد متمایز وجود دارد:

  • اعتراف به وجود مشکل
  • متعهد کردن خود به تلاش برای حل مشکل

استراتژی‌هایی که می‌توانند تعهد و انگیزش برای حل مشکل را افزایش دهند، عبارتند از:

  • فهرست کردن مزایای حل مشکل
  • رسمی کردن پذیرش مشکل
  • پذیرش مسئولیت برای زندگی خود
  • خلق سناریوی بدترین پیامدهای حل نکردن مشکل
  • تشخیص موانع و محدودیت‌هایی که مانع از وارد شدن در فرآیند حل مسئله می‌شود.

فرایند حل مسئله: فرایند حل مسئله شامل ۵ مرحله است که در زیر توصیف می‌شود:

۱- خودآگاهی هیجانی : مشکل چیست: اگر فرد دقیقاً نداند چه مشکلی وجود دارد، امکان حل آن کاهش می‌یابد و ممکن است وقت زیادی را صرف یک مشکل غلط کند. برای مثال این دو صورت مسئله مختلف را در نظر بگیرید: «من آدم بدبختی هستم»، «من فقط کارم را از دست داده‌ام»

بدیهی است که این صورت مسئله‌های مختلف ممکن است به راههای مختلف برای حل مسئله منتهی شود. معمولاً مسئله‌های کلی به شیوه‌های مولد حل مشکل نمی‌انجامند، زیرا بسیار مطلق بوده و شامل همه چیز می‌شوند. ولی توصیف اختصاصی مشکل این امکان را فراهم می‌آورد که با استراتژی‌های مفید به حل مشکل پرداخته شود. بنابراین شیوه تعریف یک مشکل، نه تنها چگونگی حل آن را روشن می‌کند، بلکه احساس ما را نسبت به قابل حل بودن آن نیز تعیین می‌نماید.

خود این مرحله شامل چند مرحله فرعی است که عبارتند از:

درباره مسئله چه اطلاعاتی در دست است؟

با استفاده از سوالات کلیدی زیر می‌توان مشخص کرد که چه اطلاعاتی درباره مسئله موجود است:

چه کسی: چه کسی در این مسئله درگیر است، چه کسی از حل آن سود می‌برد، چه کسی می‌تواند به حل آن کمک کند؟

کجا: کجا می‌توانیم اطلاعات دیگری پیدا کنیم؟

چه وقت: مسئله از چه وقت شروع شده و چه وقت باید حل شود؟

چگونه: چگونه باید شروع شده یا انجام شود؟

چرا: چرا حل مسئله مهم است، چرا سخت است؟

دستیابی به چه نتایجی مدنظر است؟

با حل مسئله چه اهداف یا نتایجی حاصل می‌شود.

(برای مثال هدف من از….).

۲- تعریف دقیق مسئله: چطور باید مسئله را تعریف کرد؟
مشکل یا مسئله باید به صورت واضح و اختصاصی تعریف شود. زیرا اگر خیلی کلی تعریف شود، نمی‌توان دانست برای مقابله با آن چه کار باید انجام داد و از کجا شروع کرد. ولی وقتی به صورت اختصاصی تعریف می‌شود، اعمال لازم برای حل آن، شروع به ظاهر شدن می‌کنند.

۳- در نظر گرفتن راه‌حل‌های مختلف حل مسئله: کار بعدی پس ازتعریف واضح و اختصاصی مسئله، بررسی تمامی راه‌حل‌هایی است که ممکن است به حل مسئله کمک کند. البته شناخت تمام راه حل‌های ممکن، کار چندان آسانی نیست و ممکن است بخشی از مشکل ما، همین مسئله باشد. برای پیدا کردن راه حل‌های بیشتر، استراتژی‌های زیر توصیه می‌شود:

  • بحث در مورد مسئله با سایر افراد
  • بارش فکری ایده‌ها
  • تغییر موقعیت و جایگاه خود


نکته مهم در این مرحله آن است که نباید هیچگونه ارزیابی و قضاوتی در مورد راه حل‌ها صورت گیرد، چون در غیر این صورت جریان آزاد ایده‌ها با مانع روبرو می‌شود. ارزیابی، مخصوص مرحله بعد است.

۴- ارزیابی راه حل‌ها: وقتی راه‌حل‌های مختلف شناسایی شدند، مرحله بعد ارزیابی آنها با استفاده از سؤالات ارزیابی کننده است.
ارزیابی راه‌حل‌ها بر اساس سه مورد زیر صورت می‌گیرد:

• تعیین مزایای راه حل
• تعیین معایب راه حل
• تعیین اطلاعات دیگری که برای ارزیابی راه حل‌ها نیاز داریم.

۵- انتخاب راه حل و برنامه‌ریزی برای اجرای راه حل: برای انتخاب راه حل فرمول ساده‌ای وجود ندارد. برخی راه حل‌ها را می‌توان خیلی زود کنار گذارد ولی انتخاب بین یک سری راه‌حل‌ها کار واقعاً دشواری است. استراتژی‌هایی که به انتخاب راه حل کمک می‌کنند، عبارتند از:

• خلق یک راه حل جدید: پس از بررسی و ارزیابی راه‌حل‌ها ممکن است راه‌حلی خلق شودکه ترکیبی از بهترین ویژگی‌های راه‌حل‌های مختلف بوده و در عین حال معایب آن کمتر از انتخاب واحد آنهاست.

• امتحان کردن راه‌حل‌ها در تصور خود: در این شیوه روی هر راه‌حل تمرکز کرده و درتخیل به امتحان می‌پردازند. دراین تخیل، تصور می‌شود که انتخاب چه تأثیری در حل مسئله دارد و چه تلویحاتی برای زندگی خواهد داشت، با امتحان کردن راه‌حل‌ها در تخیل می‌توان از نتایج ناخوشایند یا پیامدهای غیرمنتظره اجتناب کرد. همچنین راه دیگری که در همین استراتژی می‌گنجد آن است که راه‌حل‌ها را در یک موقعیت تمرینی در یک مقیاس بسیار محدود تمرین کرد. برای مثال می‌توان برای غلبه بر مشکل ترس از صحبت کردن در برابر جمع، درحضور خانواده یا دوستان صمیمی صحبت کرد.

پس از انتخاب راه‌حل، باید برای اجرای آن برنامه‌ریزی کرده و قدم به قدم مشخص کرد که چه کارهایی را باید انجام داد. برنامه‌ریزی اهمیت زیادی داشته و پس از مشخص کردن تک تک کارهایی که باید انجام گیرد، باید برای برداشتن قدم‌های لازم متعهد بود. اینجا، جایی است که برخی افراد به دلیل سکون یا ترس، در فرآیند حل مسئله تثبیت می‌شوند. ولی معمولاً وقتی فرد شروع به کار می‌کند، پاداش‌های ناشی از برخورد فعال با مشکل، مشوق کافی برای حفظ تمرکز و انگیزش را فراهم خواهد کرد.

مهارت تصمیم‌گیری (Decision Making)

کودکان به تصمیم‌گیری‌های ضعیف، آسیب‌پذیر هستند، زیرا تکانه‌ای بوده و بندرت در مورد پیامدهای اعمالشان فکر می‌کنند. موضوع تصمیم‌گیری در کودکان فقط محدود به تصمیم‌های ساده و کم اهمیت محدود نمی‌شود که کودکان ممکن است تصمیم‌هائی بگیرند که روی سلامت جسمی و روان شناختی و به طور کلی آینده‌اشان تأثیر بگذارد.

تصمیم‌گیری، یک رفتار است و مثل هر رفتار دیگری می‌تواند یک عادت شود. اگر کودکان به تصمیم‌گیری‌های سریع و تکانه‌های عادت کنند، احتمال بیشتری داردکه در آینده نیز همینطور تصمیم‌گیری کنند. از طرف دیگر اگر کودکان یاد بگیرند که به دقت در مورد تصمیم‌هایشان فکر کرده و بیندیشند، ممکن است عادت تصمیم‌گیری سالم و منطقی را در خود رشد دهند که برای همیشه با آنها باقی بماند. آموزش مهارت تصمیم‌گیری به کودکان می‌تواند آنها را به مهارت‌های ضروری جهت تصمیم‌گیری مناسب در مورد مصرف سیگار، الکل و سایر مواد مجهز کند. هر فردی در یک زمانی در زندگیش، پا موقعیت تصمیم‌گیری در مورد تجربه سیگار و مواد روبرو می‌‌شود. اگر کودکان به مهارت‌های تصمیم‌گیری قوی مجهز شده باشند، احتمال بیشتری دارد که تصمیم‌های مناسبی گرفته و در آینده تبدیل به نوجوانان و بزرگسالانی شوند که یک زندگی عاری از سیگار، الکل و سایر مواد دارند.

برای رسیدن به اهداف، فرد باید بهترین تصمیم‌ها را بگیرد. افراد زندگی روزمره خود را خلق می‌کنند و تصمیم‌گیری ابزاری است که برای شکل دادن به یک آینده مثبت از آن استفاده می‌شود. تصمیم‌گیری فرآیند پیچیده‌ای است که شامل انواع توانائی‌های فکری و نیز داشتن اطلاعات در مورد تصمیمی است که گرفته می‌شود اگرچه همه افراد تصمیم‌گیری می‌کنند، ولی همیشه تصمیم‌های هوشمندانه نمی‌گیرند. در واقع، همه تجربه‌ای از یک تصمیم‌گیری غلط دارند که منتهی به پیامدهای ناخوشایند شده است. برخی از تصمیم‌های غلط درباره موضوعات کم اهمیت هستند و بنابراین پیامدهای ناخوشایند آن نیز چندان جدی نبوده و ناراحتی مربوط به آن چندان طول نمی‌کشد. ولی تصمیم‌گیری‌های بسیار مهمتری نیز در زندگی وجود دارند که اگر غلط انجام شود، پیامدهای ناخوشایند آن تا آخر عمر باقی می‌ماند.

در اینجا، ابتدا سبک‌های مختلف تصمیم‌گیری مطرح می‌شود و سپس چارچوبی برای مهارت تصمیم‌گیری منطقی ارائه می گردد.


مهارت تفکر انتقادی (Critical Thinking Skill)

شما با بال آفریده شدید چرا می خواهید بخزید؟

تفکر انتقادی یک فرایند شناختی فعال، هدفمند و سازمان یافته است که با استفاده از آن فرد به بررسی افکارو عقاید خود و دیگران پرداخته و به فهم روشن‌تر و بهتری دست می‌یابد. کلمه Critical از واژه یونانی Critic به معنی سؤال کردن، معنی دادن و تحلیل کردن گرفته شده و در واقع نیز با استفاده از همین سه فرایند است که افراد افکار خود و دیگران را بررسی کرده و بر اساس آن بهترین تصمیم‌ها را می‌گیرند. فعالیت‌های مختلفی که تفکر انتقادی را تشکیل می‌دهند، شامل موارد زیر است:

  • تفکر فعال
  • بررسی دقیق موقعیت‌ها با سؤال کردن
  • بررسی دقیق منابع اصلی افکار و عقاید و ارزیابی اعتبار آنها
  • مشاهده موقعیت‌ها از دیدگاه‌های مختلف و ارزیابی دلایل و شواهد آنها

تفکر فعال

تفکر انتقادی مستلزم استفاده فعال از هوش، دانش و توانائی‌ها برای مقابله مؤثر با موقعیت‌های زندگی است. در تفکر فعال، وقتی فرد با یک موقعیت تصمیم‌گیری و انتخاب مواجه می‌شود، فعالانه به جمع آوری اطلاعات می‌پردازد، امکان ها و احتمالات مختلف را بررسی می‌کند، با افراد با تجربه و متخصص مشورت می‌کند و سپس درباره تمامی این موارد به تفکر انتقادی می‌پردازد. بنابراین در تفکر فعال، فرد به جای بی حرکت و ساکن ماندن، وارد فعالیت‌ها و پروژه ها می‌شود، به جای اینکه به او بگویند چطور فکر کند یا چکار انجام دهد، خودش شروع به تصمیم گیری کرده و مسئولیت پیامدهای تصمیم خود را می‌پذیرد و به جای کناره گیری از مشکلات با آنها روبرو شده و خود را متعهد به حل کردن آنها می‌کند.

بررسی دقیق موقعیت‌ها با سؤال کردن

یکی از ابعاد مهم تفکر انتقادی، بررسی دقیق موقعیت‌ها با پرسیدن سؤالات مناسب و مربوط است. در حقیقت، توانائی پرسیدن سوالات مناسب یکی از قدرتمندترین ابزارهای تفکر است که غالباً استفاده چندانی از آن نمی‌شود، پرسیدن سوالات مناسب به فهم بیشتر دنیا کمک کرده و موجب می‌شود که فرد تصمیم‌های آگاهانه‌تری بگیرد. این سوالات شکل‌های مختلفی دارند و برای اهداف مختلف مورد استفاده قرار می‌گیرند، ولی به طور کلی آنها را می‌توانیم به ۶ دسته تقسیم کنیم:

  • حقایق: این دسته از سؤالات در پی مشخص کردن اطلاعات اساسی یک موقعیت هستند که معمولاً با چه کسی، چه، کجا، چه وقت و چگونه شروع می‌شوند.
  • تفسیر: این دسته از سوالات در جستجوی کشف ارتباط بین افکار و عقاید یا حوادث هستند. این ارتباطات، می‌تواند شامل ارتباط های زمانی، علّی، مقایسه ای و تقابلی باشد.
  • تجزیه و تحلیل: هدف این دسته سؤالات، تجزیه یک موقعیت به اجزاء تشکیل دهنده آن و شناخت ارتباط این اجزاء با کل است.
  • ترکیب: هدف چنین سؤالاتی، ترکیب کردن ایده‌های مختلف برای تشکیل یک کل جدید یا رسیدن به یک نتیجه، استنباط هایی در مورد حوادث آتی، خلق راه‌حل‌ها و طرح نقشه‌هایی برای عمل است.
  • ارزیابی: هدف این دسته از سؤالات، شناخت ملاک‌ها و استانداردها و سپس انجام قضاوت و گرفتن تصمیم‌های آگاهانه بر اساس این ملاکهاست.
  • کاربرد: هدف چنین سوالاتی استفاده از دانش و اطلاعات مربوط به یک موقعیت برای موقعیت‌های دیگر است.

بررسی دقیق منابع اصلی افکار و عقاید و ارزیابی اعتبار آنها

یکی از راههای بررسی افکار، عقاید و نظرات این است که فرد از خود سوال کند چرا به آنها اعتقاد دارد، چطور به این نظرات رسیده و چه دلایل و شواهدی برای آن وجود دارد. در واقع، اکثر افراد حتی بدون اینکه آگاه باشند برخی ایده‌هایی را که به آنها عرضه می‌شود، بدون فکر و بررسی پذیرفته و یا آنها را رد می‌کنند. تفکر انتقادی به خود کمک می‌کند تا به جای پذیرش یا رد ساده نظرات دیگران آنها را بررسی کرده و سپس در مورد پذیرش یا عدم پذیرش آنها تصمیم بگیرد.

اولین قدم برای انجام این کار تشخیص منبع اصلی عقاید و نظرات می‌باشد. معمولاً افکار و عقاید ازچهار منبع زیر سرچشمه می‌گیرند:

  • مراجع قدرت (مانند والدین، آموزگاران، رهبران مذهبی و سیاسی)
  • کتب
  • شواهد حقیقی
  • تجربه شخصی

کار بعدی پس از مشخص کردن منبع اصلی افکار و عقاید، ارزیابی اعتبار این منابع است.

بررسی اعتبار منابع نیز با پرسیدن سؤالات و جمع آوری اطلاعات برای پاسخ به آنها صورت می‌گیرد:

  • مراجع قدرت: آیا در این زمینه اطلاعات دارند؟ آیا اطلاعات آنها کافی هست؟ آیا اطلاعات آنها قابل اعتماد است؟
  • آیا تا به حال اطلاعات غلط داده‌اند، آیا دیگران نیز با نظر آنها موافقند؟
  • کتب: آیا نویسندگان کتابها قابل اعتماد هستند؟ آیا سایر نویسندگان نیز همین نظر را دارند؟ نویسنده برای اثبات عقاید خود چه دلایلی ارائه داده است؟
  • حقایق: منبع و اساس این شواهد چیست؟ آیا به نوع دیگری نیز قابل تفسیر هستند؟
  • تجربه شخصی: این تجربه در چه شرایطی روی داده است؟ آیا امکان تحریف و اشتباه وجود داشته است؟ آیا تبیین‌های دیگری نیز برای این تجربه وجود دارد؟

بنابراین، یکی از مهمترین فعالیت‌ها در تفکر انتقادی، پرسیدن یک سری سؤال و سپس جمع آوری اطلاعات و ارزیابی آنهاست. از این طریق است که می‌توان به بررسی دقیق افکار و عقاید خود و دیگران پرداخته و به فهم روشن تر و بهتری دست یافت.

مشاهده موقعیت‌ها از دیدگاه‌های مختلف و بررسی دلایل و شواهد آنها

یکی از فعالیت‌های مهم در تفکر انتقادی، گوش کردن به نظرات دیگران و ایده‌های جدید و ارزیابی آنهاست. هیچ کس همه پاسخ ها را ندارد و نظر ما فقط یک نقطه نظر یا دیدگاه در مورد آن موضوع خاص است. باز بودن به ایده‌ها و نقطه نظرات مختلف به معنی انعطاف‌پذیر بودن نسبت به تغییر و یا اصلاح ایده‌های خود با توجه به اطلاعات جدید است. کسانی که تفکر انتقادی دارند، نسبت به تجارب جدید باز بوده و در صورت وجود شواهد و دلایل منطقی و مجاب کننده انعطاف پذیری لازم را برای تغییر و اصلاح ایده‌های خود دارا هستند. بنابراین ترکیب دو توانائی مشاهده موقعیت‌ها از نقطه نظر دیگران و بررسی دلایل و شواهد نقطه نظرات مختلف به فهم کامل‌تر و بینش عمیق‌تر نسبت به موقعیت‌های زندگی کمک می‌کند.

مهارت تفکر انتقادی در زمینه سوء مصرف مواد از اهمیت خاصی برخوردار است. زیرا این مهارت به فرد کمک می‌کندکه در موقعیت‌هایی که باید درباره مصرف یا عدم مصرف مواد تصمیم‌گیری کند، قبل از گرفتن هرگونه تصمیمی بر اساس اطلاعات ارائه شده از سوی دوستان، همکاران و سایر افراد، به بررسی دقیق این اطلاعات پرداخته و سپس تصمیم گیری کند. به طور کلی، آموزش تفکر انتقادی برای پیشگیری از سوء مصرف مواد یا عود آن در سه مرحله صورت می‌گیرد.

  • پرسیدن سوالات وارسی کننده
  • جمع آوری اطلاعات
  • ارزیابی اطلاعات

برای آموزش این مراحل از افراد خواسته می‌شود تا تمام سوالاتی را که درباره یک ماده خاص به ذهنشان می‌رسد (ساختار شیمیایی، عوارض دراز مدت و کوتاه مدت، عوارض فیزیکی و روانی، نرخ شیوع، مراحل وابستگی به مواد و …)، یادداشت کرده، سپس به جمع آوری اطلاعات برای پاسخگویی به این سؤالات بپردازند و در نهایت اعتبار این اطلاعات را ارزیابی کنند. روش دیگر آن است که یک سری موقعیت‌های مربوط به سوء مصرف مواد برای آنها مطرح شده و سپس از آنها خواسته می‌شود تا با استفاده از این فرایند سه مرحله ای در مورد این موقعیت‌ها تصمیم‌گیری کنند. آموزش این فرایند سه مرحله‌ای به افراد کمک می‌کند که تفکری فعال، هدفمند و سازمان یافته داشته باشند، و به جای پذیرش ساده عقاید و نظرات دیگران یا پیشنهادات آنها، به بررسی دقیق موقعیت‌ها با سؤال کردن، جمع آوری اطلاعات و ارزیابی آنها بپردازند و در نتیجه تصمیم‌های آگاهانه‌تری بگیرند.


مهارت مقابله با استرس (Coping with stress)

مقابله، کوشش‌ها و تلاش‌هایی است که برای از بین بردن، برطرف کردن، به حداقل رساندن یا تحمل استرس صورت می‌گیرد. این تلاش‌ها یا به صورت انجام دادن کار یا فعالیتی است و یا به صورت فعالیت‌های ذهنی و درون روانی می‌باشد.
بنابراین، مقابله شامل دو دسته اصلی است:

الف- مقابله هیجان مدارانه

ب- مقابله مسأله مدارانه

مقابله‌های هیجان مدارانه، مقابله‌هایی هستندکه هدف آن آرام ساختن خود و دست یافتن به آرامشی است که استرس آن را بر هم زده است. فرد به هنگام استرس، هیجان‌های منفی زیادی را تجربه می‌کند که مانع از تفکر و تصمیم‌گیری صحیح جهت حل مسأله و برطرف کردن آن می‌شود. بنابراین این نوع سبک مقابله نیز از اهمیت خاصی برخوردار است. نمونه‌های این نوع مقابله عبارتند از:

  • آرام ساختن خود
  • درد دل کردن با اطرافیان
  • ابراز محدود عواطف (مثل گریه و زاری)
  • گفتگوی درونی مثبت
  • خواب و استراحت کافی: استراحت و خواب کافی (۹-۶ ساعت در شبانه روز) می‌توانند اثرات منفی استرس را بر ذهن و بدن کاهش داده و به آرام شدن کمک کند.
  • تغذیه مناسب: رژیم غذایی سالم و کافی حاوی پروتئین و ویتامین‌ها و عدم مصرف مواد محرک مثل کافئین و نیکوتین
  • راز و نیاز با خداوند و توکل به او
  • ابراز محدود عواطف مثل گریه کردن
  • در مقابله مسأله مدارانه، فرد سعی می‌کند برای برطرف کردن استرس یا به حداقل رساندن آن کار یا فعالیتی انجام دهد و فعالیت وی معطوف به هدف است. نمونه‌های این نوع مقابله عبارتند از
  • تلاش در جهت حذف یا به حداقل رساندن استرس
  • حل مسأله
  • فکر کردن در مورد استرس
  • برنامه ریزی
  • کنار گذاشتن فعالیت‌های غیر ضروری و تمرکز بر استرس
  • راهنمایی و مشورت گرفتن از دیگران
  • جستجوی اطلاعات

نکته مهم آن است که این دو نوع سبک مقابله، مانعه الجمع نبوده، و فرد می‌تواند از هر دو نوع سبک مقابله استفاده کند. یعنی ابتدا با سبک هیجان مدارانه خودرا آرام کند و سپس با استفاده از مقابله‌های مسأله مدار سعی کند تا بر استرس فائق شود.

مهارت مقابله با خشم

خشم، یک هیجان طبیعی است که همه انسان‌ها آنرا تجربه می‌کنند. اما همین هیجان طبیعی در صورتیکه به صورت سالمی مدیریت نشود، یا ممکن است موجب بروز پرخاشگری کلامی یا فیزیکی شده وبه روابط بین فردی صدمه بزند و یا در درون ریخته شود و موجب بروز انواع مختلف بیماری‌های جسمی و روان شناختی در خود فرد شود. بنابراین، لازم است افراد شیوه‌های مدیریت سازنده این هیجان طبیعی و شایع را یاد بگیرند.


مراحل کنترل خشم :

۱- خود آگاهی هیجانی

اینکه بدانیم عصبانی هستیم ،نقش مهمی در کنترل آن دارد. خودآگاهی هیجانی این است که فرد به احساسات و هیجان های خود در موقعیت های مختلف آگاهی داشته باشد.

تشخیص نشانه‌های عصبانیت از روی علائم ذیل ممکن است :

افراد برای اینکه بتوانند خشم خودرا کنترل کنند، قدم اول این است که باید تشخیص دهند که عصبانی هستند. تشخیص نشانه‌های عصبانیت، به ویژه علائم هشدار دهنده اولیه، کمک می‌کند تا قبل از اینکه خشم شدت گرفته و مدیریت آن دشوار گردد، کنترل شود.

لائم خشم عبارتند از :

علائم فیزیولوژیک: افزایش ضربان قلب، تنفس‌های تند، تنش عضلات، لرزش، داغ شدن، تعویق، تغییر رنگ صورت

علائم شناختی – کاهش تمرکز، اشتغال ذهنی با عامل عصبانیت، گفتارهای درونی منفی

علائم رفتاری – ژست‌های تهاجمی، مشت شدن دست‌ها، بلند و خصمانه شدن تن صدا

۲- شناخت عوامل برانگیزنده خشم

دومین قدم برای کنترل خشم، شناخت علل آن است. این آگاهی به افراد کمک می‌کند تا متوجه شوند که معمولاً چه وقت، کجا، چرا و از دست چه کسانی عصبانی می‌شوند و در موقعیت‌هائی که احتمال عصبانی شدن زیاد است، احتیاط‌های لازم را به عمل آورند.

۳– مرحله سوم خنثی کردن خشم است

دو شیوه برای خنثی کردن خشم وجود دارد: شیوه های بلند مدت و کوتاه مدت


شیوه‌های بلند مدت خنثی کردن خشم:

  • ورزش های هوازی
  • آرمیدگی
  • پیش بینی برای احتراز از خطرهای احتمالی ، اگر شنا بلد نباشیم غرق می شویم.
  • تخلیه ی احساسات منفی گذشته


شیوه‌های کوتاه مدت خنثی کردن خشم :

خودآگاهی هیجانی اگر انسان از عواقب هیجاناتی که او را با حیوان در یک ردیف قرار می دهد آگاه شود به سرعت وارد وادی انسانی می شود.

  • تنفس عمیق
  • روش های حواس پرتی
  • شمردن اعداد
  • به یاد آوردن شعر
  • به یادآوردن یک خاطره یا تصویر خوشایند
  • به یادآوردن یک لطیفه
  • فکر نکردن

۴- مرحله چهارم برخورد قاطعانه:

یعنی بدون ترس و بدون پرخاشگری با فرد مقابل گفتگو می کند. افرادی که بهترین و مناسب ترین برخورد را در مواجهه با موقعیت‌های خشم برانگیز از خود نشان می دهند، افراد قاطع هستند که مراحل قبل را با موفقیت به پایان می رسانند و به این مرحله می رسند.

بدانید قاطعیت همواره پاسخی مورد احترام است ولی الزامأ مورد علاقه دیگران نیست و رفتار منفعلانه بیشتر مورد علاقه دیگران است حال آنکه پرخاشگری نه مورد احترام است و نه مورد علاقه آنها.

ده ویژگی برخورد قاطعانه:

۱- اظهار نمودن احساسات:
۲- احترام به حقوق دیگران :
۳- صداقت:
۴- مستقیم و محکم صحبت کردن:
۵- مساوات و سودرسانی به نفع طرفین :
۶- کلامی ( بیان احساس، حق و حقوق، واقعیات،عقاید، خواسته ها، محدودیت ها) :
۷- غیرکلامی ( سبک پیغام، تماس چشمی، صدا، حالات بدنی،تظاهرات چهره، حرکات دست و سر، روان بودن کلام ، گوش دادن):
۸- تناسب با فرد و موقعیت
۹- مسئولیت پذیری اجتماعی :
۱۰- آموخته شده ( ارثی نیست)

قاطعیت شیوه ای است که مارا موظف می کند برخلاف روش های اتوماتیک عمل کنیم و ثانیأ قاطعیت یک مهارت ذاتی نیست بلکه می توان آن را یاد گرفت و افزایش داد.

من مایلم به شما بگویم که چه احساسی دارم زیرا برایم مهم هستی. از او قدردانی کنیم اما صادقانه، صریح بیان می کنیم که من عصبانی هستم و شدت خشم خود را مشخص می کنیم . دیگران را به این خاطر که شما را عصبانی کردند سرزنش نکنید چون این خود مت هستیم که درون دادها را به برون داد تبدیل می کنیم. از احساسات ترس و نگرانی استفاده کنید تا کنترل بیشتر بر احساسات خود داشته باشید. به مسئولیت های خود اذعان کنید . از کوچک نشان دادن خود یا دعوت طرف مقابل به انتقاد از خود یا خشم تلافی جویانه پرهیز کنید. گله و شکایت گذشته را زنده نکنید. نقش یک روانشناس آماتور را بازی نکنید. از برچسب زدن اجتناب کنید. از موعظه و درس اخلاق دادن پرهیز کنید (به جای گفتن: کسی مثل تو بی نظم نیست بگوئید انگار برداشت من وتو از نظم و ترتیب بسیار متفاوت است) پای نفر سوم را وارد ماجرا نکنید . به جای انتقاد از تمامی شخصیت فرد از رفتارش انتقاد کنید. از تهدید به تنبیه به شکل صحیح استفاده کنید. تهدیدهای توخالی نتیجه ندارد. از شوخ طبعی در مواقع خاص پرهیز کنید. پاداشی را پیشنهاد کنید .از زبان قاطع استفاده کنید : من احساس می کنم ……….. من می خواهم … به عقیده من ………… و از ابزار غیر کلامی :حالت بدنی آرام ، هردو پا بر روی زمین، کمر راست و دست ها کنار بدن ، تماس چشمی مستقیم، صدای محکم و واضح، حالت جدی در صورت وحفظ فاصله مناسب بهره بگیرید.

رشد مهارت‌های اجتماعی

مهارت‌های ارتباطی و روابط بین فردی تحت عنوان کلی مهارت‌های اجتماعی طبقه بندی می‌شوند. مهارت‌های اجتماعی، توانائی برقراری روابط بین فردی با دیگران است، به نحوی که از نظر جامعه قابل قبول، ارزشمند و منطبق بر عرف جامعه بوده و در عین حال برای شخص، سودمندو بهره‌ای دو جانبه داشته باشد. با توجه به این تعریف می‌توان گفت که مهارت‌های اجتماعی شامل مهارت‌های اصلی ارتباط با دیگران، سازگاری با آنها، مهارت‌های دوستیابی و مهارت‌های حل تعارض‌های بین فردی است.

در زمینه سوء مصرف مواد، دو طبقه وسیع آموزش مهارت‌های اجتماعی مورد استفاده قرار می‌گیرد، مهارت‌های ا رتباطی و مهارت‌های ابراز وجود. در آموزش مهارت‌های ارتباطی، چگونگی مکالمه با دیگران شامل مهارت گوش کردن، حرف زدن و حل تعارض‌های بین فردی آموزش داده می‌شود و درآموزش مهارت ابراز وجود، جنبه‌های کلامی و غیر کلامی ابراز وجود تعریف و مورد توجه قرار می‌گیرد.

مهارت‌های ارتباطی

مهارت‌های ارتباطی خوب نقش قابل ملاحظه‌ای در سلامت ذهنی، اجتماعی، هیجانی، فیزیکی و معنوی افراد بازی می‌کند. بخش اعظم هر روز به ارتباط برقرار کردن با دیگران می‌گذرد و هرچه افراد بیشتر بتوانند نیازهای خود را بیان کرده و نیازهای دیگران را درک کنند، از بهداشت روانی بهتری برخوردار خواهند بود. ارتباط، چیزی به مراتب فراتر از یک مکالمه و گفتگوی ساده بوده و یک فرایند پویا و مداوم از انتقال اطلاعات و معنا از فردی به فرد دیگر است. در اینجا، مفهوم اصلی، معنا است. ارتباط وقتی موفقیت آمیز است که هر دو طرف،‌اطلاعات بیان شده را بفهمند و معنای آن را نیز درک کنند. انسانها می‌بایست ارتباط خوب و مؤثر را در سلسله مراتب ارزشهایشان قرار دهند.

ارتباط می‌تواند غیر کلامی نیز باشد. ژست بدن، تماس چشمی، حالت صورت، حرکات سر، دست و صورت، آهنگ صدا، لمس کردن و … مواردی از ارتباط غیر کلامی هستند. با ارتباط غیر کلامی می‌توانیم به کودک نشان دهیم که به حرفهایش گوش می‌دهیم ویا خیر. بنابراین می‌توان گفت که رفتار، معانی را واضحتر از کلمات نشان می‌دهد. والدین می‌بایست این توانایی را داشته باشند که رفتار کودک را بهتر ازکلماتی که بیان می‌کند، درک نمایند. به عنوان مثال: «علی از لبخندی که بر لب داری، می‌فهمم که از نمرات کارنامه است راضی هستی». از طرف دیگر وقتی پدر در سطح کودک خود قرار می‌گیرد و با نگاه محبت آمیز به کودک می‌نگرد، فرزند دوست داشته شدن را از جانب پدر حس می‌کند.

مطالعات نشان داده‌اند که ارتباط مثبت و مؤثر بین والدین و نوجوان می‌تواند به عنوان عامل محافظت کننده عمل کند و خطر استفاده از الکل و سایر مواد اعتیاد آور را در مقابل فشار گروه همسالان مصرف کننده الکل و مواد اعتیاد آور کم کند. بنابراین جوانانی که با خانواده پیوندهای قوی و مثبت دارند، کمتر به گروه‌ها و روش‌هایی می‌پیوندند که صرفاً حول محور مصرف مواد شکل می‌گیرند. در این باره با هر (Bahr) و همکارانش در سال ۱۹۹۵ تحقیقی را انجام دادند که مشخص شد احتمال روی آوردن به مصرف الکل، تنباکو، و سایر مواد در افرادیکه با گروه‌های اجتماعی مثل خانواده که دارای فرهنگ ضد مصرف مواد هستند، پیوندهای قوی دارند، کمتر است. نتایج تحقیق آنان نشان داد که پیوندهای خانوادگی، ساز و کار کنترل اجتماعی مهمی است که می‌تواند خطر استفاده از الکل و سایر مواد را کاهش دهد. درباره همین موضوع رید (Reid) نیز در سال ۱۹۸۹ تحقیقی انجام داد و به این نتیجه دست یافت، نوجوانانی که به مصرف مواد نمی‌پردازند و دوست ندارند ارتباطشان با والدین و دوستانشان که مواد مصرف نمی‌کنند، به خطر بیفتند، کمتر به مصرف مواد روی می‌آورند. بنابراین محیط خانوادگی سالم و بدون تنش، عامل مهمی در پیشگیری از ابتلای فرزندان به اعتیاد است. در آموزش مهارت فرزندپروری تأکید بر سه نکته زیر شده است.

  • برقراری ارتباط صمیمانه (ابراز عشق و محبت)
  • بالا بردن عزت و احترام به نفس
  • ایجاد نظام ارزشی قوی

مراحل یک ارتباط مؤثر:

شروع : برای شروع یک گفتگو چه به اندازه کافی شجاعت داشته باشیم و چه در این باره مردد باشیم ، متخصصین مهارتهای اجتماعی شگردهای زبر را توصیه می کنند:

۱- یک سلام همراه با لبخند ، که علاوه بر پذیرش فرد مقابل موجب افزایش اعتماد به نفس ما خواهد شد

۲- از پرسش های ساده استفاده کنید

۳- به علاقه مندی های طرف مقابل توجه کنید

۴- از شخص مقابل در حد متعارف تمجید کنید

۵- در مورد خودتان اطلاعات دهید

ادامه گفتگو، توانایی ادامه گفتگو بخش دیگری از مهارت های ارتباطی است

مهارت گوش کردن

از طریق ارتباط گفتاری، قادر خواهیم بود تا معانی را پیدا، پیگیری، آزمایش و بیان کنیم. زیرا گفتار یک جریان منحصر به فرد در ارتباط سمبلیکی است که مستلزم تأثیر متقابل بین افراد می‌باشد. درحالیکه ارتباط به تنهایی همه چیز نیست، ولی در واقع یک جریان اصولی اجتماعی است که تمام جریانات جامعه، به عنوان یک فن اجتماعی، بدان متکی است.

ارتباط گفتاری، شامل کلیه عواملی است که به خاطر یک فرد و یا توسط او در حالیکه می‌کوشد قرابت ارتباطی (Communicative Felationships) با دیگران برقرار نماید، بکار گرفته می‌شود. قرابت ارتباطی مستلزم یک رابطه متقابل (Reciprocal Bond) با فرد دیگر است. رابطه‌ای که در عین حال مقدمه، نتیجه، علت و متقارن با تأثیر متقابل (مراوده) است.

در این زمینه محققان ارتباطات را در چهار مقوله، خواندن، نوشتن، صحبت کردن و گوش دادن تقسیم می‌کنند، تأثیر متقابل مؤثر در صحبت کردن و گوش دادن، نیاز به ارتباط کاملا نزدیک بین شرکت کنندگان دارد. نوشتن و چاپ کردن اثر زیادی بر ثبت نظرات دارند، ولی تأثیر متقابل (مراوده) – اصلی که بنیان حافظه را تشکیل می‌دهد – همان زبان شفاهی یا گفتاری است.

شاید گوش دادن آخرین مهارت جامع تحول یافته فرد باشد. هر فردی نوعاً ۸۰-۷۰% از ساعات بیداری‌اش را در فعالیت‌های ارتباطی کلامی می‌گذارند، از این مقدار تقریباً ۴۲% صرف گوش دادن می‌شود. مردم تقریباً ۳۲% از زمان بیداریشان را صحبت می‌کنند، ۱۵% از این زمان را می‌خوانند و تنها در حدود ۱۱% از این زمان را می‌نویسند.

عمل گوش دادن و صحبت کردن نقش‌هایی هستند که معمولاً در مطالعه ارتباط گفتاری وجود دارند، به طور متوسط تأثیر متقابل (مراوده‌های) گفتاری، ۷۵% وقت ارتباطی ما را در بر می‌گیرد. بیشترین تأثیر متقابل (مراوده) بین مردم، به گفتار بستگی دارد و کمترین آن به نوشتار.


ابراز وجود (Assertiveness)

ابراز وجود شامل هفت طبقه پاسخ است:

  • بیان عقاید غیرمتعارف یا متفاوت
  • بیان تقاضای تغییر رفتار دیگران
  • امتناع از پذیرش تقاضاهای غیرمعقول دیگران
  • پذیرش عیوب و نواقص شخصی
  • ارائه و دریافت تعریف و تحسین
  • آغاز کردن و حفظ تعاملات
  • بیان احساسات مثبت

مهارت نه گفتن به خود

اکثر افراد فکر می‌کنند که فشار دیگران موجب می‌شود که به رفتارهای ناسالم و خطرناک رو بیاورند. ولی در واقع، در برخی از موارد این فشارها از درون خود فرد بوده و ناشی از صحبت‌های درونی با خود می‌باشد. آگاه شدن از این گفتگوهای درونی و تمرین مقابله مؤثر با آن به افراد کمک می‌کند که رفتارهای مسئولانه‌تر و سالم‌تری داشته باشند.

تقریباً هر فرد می‌تواند مواردی را به خاطر بیاورد که با اینکه کسی او را برای انجام کاری تحت فشار قرار نداده بود، احساس می‌کرد که برای انجام آن تحت فشار است. درچنین مواقعی، واقعاً می‌خواسته «نه» بگوید، ولی گویی چیزی مانع از این کار می‌شده است. در واقع، فشاری که در چنین موقعیت‌هایی حس کرده، ناشی از چیزهایی بوده که به خود می‌گفته است. این جملات نقش یک فشار درونی را بازی می‌کند که موجب می‌شود فرد کارهایی را انجام دهد که قصد انجام آن را نداشته است.

مقاومت در برابر فشار گروهی

همه افراد در زمان‌های خاصی تحت تأثیر فشار گروهی برای انجام رفتارهای خاصی بوده‌اند و گاه مجبور شده‌اند که علی رغم میل باطنی خود، رفتاری را که گروه از آنها می‌خواهد، انجام دهند. وقتی این فشار گروهی مربوط به مسائل جمعی مثل سوء مصرف مواد یا شرکت در کارهای غیرقانونی می‌شود، نداشتن مهارت مقاومت در برابر فشار گروهی و نه گفتن، پیامدهایی را به بار می‌آورد که گاه تا آخر عمر زندگی ما را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

در پژوهشی تحت عنوان «تأثیر هم نشین و معاشرت با گروه هنجارشکن و گرایش جوانان به اعتیاد»، نتایج تحقیق نشان داده است، نوجوانانی که والدین معتاد داشته‌اند به مراتب بیشتر به مواد اعتیاد آور رو آورده‌اند. همچنین این تحقیق نقش دوستان در اعتیاد نوجوانان را به عنوان یکی از عوامل مؤثر مطرح کرده است.


حل تعارض‌های بین فردی

اختلاف نظر و تعارض در ارتباطات بین فردی امری کاملاً طبیعی و اجتناب ناپذیر است که به دلیل منحصر به فرد بودن هر انسانی به وجود می‌آید. تعارض، به خودی خود بد و زیان بخش نیست و در واقع اگر به صورت سازنده‌ای حل و فصل شود، سبب رشد افراد نیز می‌گردد. از آنجایی که تعارض نوعی مسئله و مشکل محسوب می‌شود، بنابراین همان اصول فرایند حل مسأله در مورد آن صدق می‌کند. مراحل حل تعارض‌های بین فردی عبارتند از:

  • پذیرش اختلاف نظر و تعارض به عنوان یک امر کاملاً طبیعی
  • تعیین مشکل و احساس‌های حاصل از آن
  • شناخت تمامی راه حل‌های ممکن
  • ارزیابی راه‌حل‌ها و انتخاب راه حلی که برای هر دو طرف قابل پذیرش است
  • بررسی تأثیر راه حل

این مقاله ادامه دارد …

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *

Back To Top